گفتاري دربارۀ نزول قرآن (1)
این مقاله در شماره 1 نشریه علمی پژوهشی معرفت (تابستان ۱۳۷1) منتشر گردیده که متن کامل آن منتشر میگردد.
نزول قرآن از محورهاي مهم علوم قرآني است كه مسائل متعددي را در بر ميگيرد. علاوه بر اعجاز و پرسشهاي اساسي مرتبط با آن، نازل كننده قرآن، منزل عليه آن، آنچه نازل ميشود، چگونگي نزول، كيفيت دريافت پيامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم و زمان، انواع و مراتب نزول نيز موضوعهاي ديگري است كه در اين بحث ميتواند مورد برسي قرار گيرد. از سوي ديگر هر يك از مسائل ياد شده ميتواند از ديدگاههاي مختلف قرآني، روائي، فلسفي و حتي تاريخي بررسي شود و چه بسا، نتائج متفاوت و حتي ناسازگار با يكديگري هم بدست آيد كه خود زمينهساز مسئله يا معضله ديگر شود و آن چگونگي وفقدادن و حل تعارض و ناسازگاري اين دستاوردهاي مختلف است.
بررسي اين مسائل مختلف بويژه با در نظر داشتن ديدگاههاي فوق فرصتي بيشتر ميطلبد كه از حوصله اين نوشتار كوتاه بيرون است. از اينرو از مسئله اعجاز قرآن كه بحثي طولاني را ايجاب ميكند صرف نظر كرده و موضوعات ديگر را تنها از ديدگاه قرآني به بحث ميگذاريم.
نازل كننده قرآن
آيات شريف قرآن مجيد را كه از نزول قرآن سخن ميگويند از اين ديدگاه ميتوان در سه دسته قرار داد:
دسته اول: آياتي است كه متعرض نزول كننده قرآن نيستند و نسبت به آن ساكتاند مانند آيات شريفه:
(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ) فصلت/41
(شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ…) بقره/185
(وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ) انعام/19
(أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ) حديد/16 (1)
دسته دوم: آياتي است كه نازل كننده قرآن را خداوند متعال معرفي ميكند. نظير:
(اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِل اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ) زمر/23
(وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ) حجر/87
(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ…) يوسف/3
دسته سوم: آيات شريفهاي است كه از نقش جمعي از فرشتگان در نزول قرآن سخن گفته و بويژه حضرت جبرئيل علیهالسلام را منزل قرآن ميداند. نظير:
(نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ) شعرا /193و194
(قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ) نحل/102
(إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ) تكوير/21-19
(قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ) بقره/97
(فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ * مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ * بِأَيْدِي سَفَرَةٍ * كِرامٍ بَرَرَةٍ) عبس/ 16-13
(عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ…) جن/ 27-26 (2)
در مورد اين دسته از آيات چند نكته شايان توجه است:
نخست آنكه: فرشتگان وحي نقشهاي متعددي از قبيل نزول، در دست داشتن لوحهها و نگهباني از آن را ايفا ميكنند؛ و اين امريات كه در چگونگي نزول به آن خواهيم پرداخت.
دو آنكه: حضرت جبرئيل عليهالسلام فرماندهي گروه فرشتگان وحي عهدهدار است، اين مطلب از واژه «مطاع» و از تصريح به اسم آن حضرت و اوصاف ويژه ايشان، و نسبت نزول به ايشان در آيات متعدد استفاده ميشود و آيه شريفه (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ) اشعار به آن دارد.
سوم آنكه: روح الأمين، روح القدس، رسولكريم، اوصاف جبرئيل عليهالسلام است كه به لحاظ امانت و قداست و كرامت ايشان در پيشگاه الهي با اين اوصاف از ايشان ياد شده است، و ميتوان گفت كه مقصود از روح در آيه شريفه سوره قدر (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ…) نيز همان حضرت است.
چهارم آنكه: واژه «روح» و «روحالقدس» و… چنانچه گذشت اوصاف حضرت جبرئيل علیهالسلام است نه اسم علم آن حضرت. بنابراين اشكالي ندارد كه همين واژهها در آيه (3) يا روايتي بر فرشتهاي ديگر اطلاق شود. (4)
چنانكه مشاهده شد، در دو دسته اخير از آيات، براي قرآن مجيد دو نازل كننده ذكر شده بود: «خداوند متعال» و «فرشتگان وحي» كه ظاهر هر دو، نسبت حقيقي است. پس حمل بر مجاز در يكي و حقيقت در ديگري وجهي ندارد.
از سوي ديگر در اينجا اسناد حقيقي به دو فاعل در عرض هم معني ندارد (5) زيرا هيچ موجودي در عرض خداوند قرار ندارد (6) بنابراين تنها وجه صحيح اين است كه بگوئيم مقصود اسناد حقيقي به دو فاعل در طول هم است بدين صورتكه: فرشتههاي وحي، نازل كننده قرآن هستند و خداوند متعال فوق ايشان و در طول آنها، منزل حقيقي انسان است و اين وجه از آيات نزول نيز بخوبي استفاده ميشود، تعابيري از قبيل (فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّه) و (نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ) بخوبي دلالت بر اين دارد كه دو اسناد در طول يكديگرند و فرشته وحي باذن و امر الهي قرآن را نازل ميكند.
قرآن بر چه كسي نازل شده است؟
نظير آنچه در نازل كننده قرآن مطرح بود در منزل عليه آن نيز مطرح است. در برخي آيات سخني از منزل عليه قرآن به ميان نيامده است نظير:
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) حجر/9
در آيات فراواني هم منزل عليه قرآن، پيامبر گرامي اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم معرفي ميشود نظير:
(وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ) محمد/2
ودر جاي ديگر ميفرمايد: (أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ) عنكبوت/51
آنچه نازل شده و كيفيت دريافت پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
در آيات شريفه 13و 14سوره عبس و2 از سوره بينه ميفرمايد: قرآن كريم در لوحههاي ارجمند، پاك و برتري است كه توسط فرشته وحي بر پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خود آن را ميخواند، اين آيات دلالت دارد كه وحي از سنخ ديدنيها است. از سوي ديگر آيه19 تكوير و 18قيامت دلالت بر اين دارد كه آنچه نزول شده از سنخ خواندنيها نيز ميباشد و سخن از اين به ميان آمده است كه، قرآن گفتار فرشته وحي است و پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم موظف است پس از قرائت فرشته وحي آيات را تلاوت نمايد.
آيات ديگري از نزول قرآن بر قلب پيامبر گرامي اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم خبر ميدهد، در سوره بقره آيه97 ميفرمايد: (قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ) و يا در سوره شعرا ميفرمايد: (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلى قَلْبِكَ) آيات اخير بيانگر اين حقيقت است كه آنچه بر پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل ميشود صوتي مادي يا لوحهاي قابل حس با حواس ظاهري نيست، بلكه، با چشم دل و گوش جان دريافت ميشود. زیرا، ظاهر مجموع آيات گذشته آنست كه همه از يك حقيقت سخن ميگويد و اگر صوت مادي و لوحهاي محسوس بود نزول آن بر قلب معني نداشت.
بعلاوه در جاي خود به اثبات رسيده است كه نزول قرآن نزول مادي يا اعتباري نيست بلكه نزول معنوي است، شايد بتوان آيه شريفه (وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا) را نيز گواه بر اين مدعا آورد، و بر همين اساس است كه هنگام نزول وحي ديگران نه صوتي ميشنيده و نه لوحهاي را ميديدهاند. (7)
از آنچه گذشت كيفيت تلقي و دريافت پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نيز تا حدي روشن ميشود. آيات شريفه دلالت بر آن دارد كه وحي الهي تمام مشاعر و قواي نفساني پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را فرا ميگرفته، پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با تمام وجود وحي را دريافت مينموده، بلكه از مراتب بالاي علم حضوري بوده است.
باتوجه به آنچه گذشت بطلان اين پندار روشن ميشود كه، پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خود نيز نياز به دليلي ديگر داشته تا يقين كند آنچه نازل شده سخن خداوند است و نيز بطلان اين گفتار روشن ميشود كه، پيامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم بدين معنا نيست كه پارهاي آيات به صورت لوحه نازل شده است و پاره ديگر به شكل قرائت بر پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و هم به نزول بر قلب و تقييد نوع خاصي از نزول به بخشي ويژه از قرآن دليل ميخواهد و صرف تفاوت تعابير و بيانات با وجود وجه جمع معقولي كه ذكر شد دليل حمل بر بعض نميشود. (8)
انواع نزول و نزول قرآن
واژه نزول و مشقات آن كه مفهوم فرود آمدن را در خود نهفته دارند، در اصل مانند بسياري از واژههاي ديگر براي فرود آمدن شياي مادي از مكاني به مكان ديگر وضع شده است، و در قرآن مجيد نيز در بسياري از آيات اين واژه به همين معني بكار رفته است (9) ولي همانند بسيار از واژههاي ديگر بعداً در آن توسعه داده شده در نزول اعتباري و يا حقيقي و معنوي نيز بكار رفته است.
مقصود از نزول و اعتباري آن است كه، موجودي در عالم اعتبار، از درجهاي بالاتر به درجهاي پايينتر تنزل يابد و به عبارت ديگر از مقام و درجه اعتباري بالاتري به مقام و درجه اعتباري پايينتري تنزل نمايد، مانند آنكه هنگامي كه پادشاه سقوط ميكند و مقام اعتباري پادشاهي را از دست ميدهد و به مقامي فروتر تنزل ميكند گفته ميشود: نزل الملك عن عرشه، در قرآن مجيد ماده نزول در اين معني بكار نرفته است.
مقصود از نزول معنوي آن است كه، موجودي از جهت مرتبه وجودي تنزل يافته و در مرتبه وجودي پايينتري جلوهگر شود. در اين قسم از نزول، موجود از جهت مكان مادي و يا از جهت مقام و اعتبار تغييري نيافته است بلكه، وجود آن به مرتبه ضعيفتري تنزل يافته هر چند از مكاني به مكان پايينتر فرود نيامده و از نزول قرآن همين قسم نزول است.
در نزول قرآن تنزل مكاني معني ندارد، زيرا نازل كننده كه خداوند است، و ناز شونده كه مرحلهاي از علم الهي (قرآن) است، و واسطه نزول كه فرشته يا فرشتگان وحي هستند، و نيز منزل عليه قرآن كه قلب مقدس پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است هيچيك مادي نيستند. نزول اعتباري نيز در مورد قرآن بيمعنا است زيرا خداوند در آيات نزول نميخواهد اين نكته را بيان فرمايد كه، ما قدر و منزلت قرآن را كاهش داديم.
مقصود از نزول قرآن مجيد اين است كه قرآن داراي حقيقتي بس متعالي است كه مرتبهاي از علم خداوند است و در مرتبه بالائي از وجود در لوح محفوظ است، و براي آنكه قابل فهم ما انسانها شود از آن مرتبه در مراحل متعددي تنزل يافته، تا در نهايت، در قالب الفاظ و عبارات، كه مرتبهاي بس فروتر وضعيفتر از مرتبه «عند اللهي» است تجلي كرده است. و به بياني ديگر چنانكه در روايات دانيه وجود است. (10)
زمان نزول و مراتب نزول قرآن
از سه آيه شريفه:
(شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ) بقره/185
(إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ) دخان/3
(إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ) قدر/1
بدست ميآيد كه قرآن مجيد در ماه رمضان و در يك شب- شب قدر- نازل شده است.
از سوي ديگر علاوه بر آنكه از نظر تاريخي و روائي مسلم است كه قرآن به تدريج در طي ساليان زياد (بيست و سه سال) بر پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده است، برخي از آيات قرآن نيز دلالت بر تدريجي بودن نزول آن دارد نظير:
(وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا) فرقان/32
(وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا) اسراء/106
(سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ) نور/1
(فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ) محمد/20
(وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ ) توبه/127
(الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً) انفال/66
(غُلِبَتِ الرُّومُ * فِي أَدْنَى الْأَرْضِ) روم/1و2
(وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) آلعمران/123
مفسرين در باب جمع بين اين دو دسته آيات آراء متعدد و مختلفي ارائه دادهاند صاحب نظران در اقوال ياد شده از آنجا كه نزول تدريجي قرآن در نزدشان مسلم بوده- چنانكه مسلم هم هست- معمولاً در وجه جمع خويش، ظاهر آيات تدريجي را حفظ كرده درصدد توجيه آيات دال بر نزول دفعي بر آمدهاند، و تنها تعداد معدودي با الهام از روايات ظهور هر دو را حفظ كردهاند.
- محمد بن اسحق شعبي: آيات قرآن تدريجاً نازل شده است، ولي از آنجا كه ابتدا نزول آيات در ماه رمضان و در شب قدر بوده گفته شده است، قرآن در شب قدر و ماه رمضان نازل شده است. (11)
اين وجه جمع صحيح به نظر نميرسد زيرا:
اولاً– ظاهر آياتي كه دال بر نزول دفعي است، نزول كل قرآن است و قرينه دال بر اراده خلاف ظاهر نيز در دست نيست.
ثانياً– نزول اولين آيات قرآن (سوره علق) همزمان با بعثت رسول گرامي اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، بعثت طبق نظر شيعه در 27رجب، و طبق نظر جمعي از اهل تسنن 12ربيعالاول است، و قول به بعثت در ماه رمضان ضعيف است. (12)
- سفيان بن عينيه و حسين بن فضل: قرآن تدريجاً نازل شده است و مقصود از آيات نزول دفعي آن است كه، قرآن درباره فضيلت ماه رمضان و شب قدر نازل شده است. (13)
اين قول نيز صحيح نيست زيرا:
اولاً– بر فرض پذيرش اين تفسير، براي آيات دفعي، دليلي بر ترجيح آن بر اقوالي كه ظاهر هر دو آيه را با قائل شدن به نزول قرآن در دو مرحله حفظ ميكنند، وجود ندارد، بلكه آن اقوال بر اين قول ترجيح دارند. به عبارت ديگر علت حمل اين آيات بر چنين معنايی، نيافتن وجه جمع معقول ديگري كه متضمن حفظ ظاهر دو دسته آيات (آيات نزول دفعي و آيات نزول تدريجي) است بوده ولي چنين وجه جمعي وجود دارد و بعداً ذكر خواهد شد.
ثانياً– اين وجه جمع با جمله (هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ) چندان تناسبي ندارد و لذا اين جهت مرجوح بلكه مردود است. (14)
- ابن انباري: قرآن تدريجاً نازل شده است و مقصود از آيه 185 سوره بقره آن است كه قرآن در مورد لزوم صوم رمضان نازل شده. (15)
اين قول علاوه بر آنكه هيچ رجحاني بر اقوال ديگر ندارد بلكه مرجوح است، با ذيل آيه 185 بقره نيز سازگار نيست بعلاوه اين توجيه در مورد دو آيه ديگر (آيه سوم از سوره دخان و آیه ابتدایی سوره قدر) صدق نميكند مگر به قول پيشين باز گردد.
4- قرآن تدريجاً نازل شده است، ولي از آنجا كه سوره حمد در آغاز بعثت نازل شده و اين سوره مشتمل بر كل محتواي قرآن است، گفته شده در شب قدر و ماه رمضان نازل شده است، پس مقصود از قرآن سوره حمد است و نزول آن در آغاز بعثت و در شب قدر. (16)
اين قول نيز مردود است زيرا:
اولاً– دليلي بر آنكه سوره حمد به اين صورت نازل شده باشد در دست نيست.
ثانياً– ظاهر آيات مذكور اين است كه قرآن كلاش در شب قدر و در ماه رمضان نازل شده است.
5-سيد قطب و رشيد رضا: مقصود از آنكه قرآن در ماه رمضان نازل شده است كه بيشتر آيات قرآن در ماههاي [رمضان] نازل شده است. (17)
اين قول نيز علاوه بر آنكه دليلي بر آن نيست خلاف ظاهر آيه شريفه است، و با ذيل آيه شريفه 185/ بقره سازگار نيست زيرا، هدايت و برهان و فرقان بودن آيات اختصاص به بيشتر آيات ندارد بلكه همه آيات قرآن از اين ويژگي برخوردارند. (18)
بعلاوه ظاهر آيه شريفه در يك ماه رمضان و در يك شب آن است. در صورتي كه طبق اين قول در 23 شب قدر و در 23 ماه رمضان نازل شده، و بر اين اساس مناسب بود به جاي (فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ) «في ليال مباركه» گفته ميشد.
6- قول ديگري كه با الهام از رويات مطرح و به جمعي از جمله ابن عباس، سعيد بن جبير، حسن و قتاده نسبت داده شده اين است كه، قرآن مجيد دو نزول داشته است، یك نزول از ذات مقدس الهي يا لوح محفوظ بوسيله جبرئيل به (سَفَرَةٍ * كِرامٍ بَرَرَةٍ)، در بيت المعمور كه در آسمان دنياست در شب قدر و بصورت دفعي و جمله واحدي، و يك نزول از بيت المعمور بر پيامبر گرامي اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم در طول اسلام در طول بيست و سه سال بصورت تدريجي (19) سه آيه نخست ناظر به نزول اول است و آيات ديگر با نزول دوم تناسب دارد.
7- علامه طباطبائي رحمهاللهعلیه: قرآن داراي يك وجود بسيط است كه يكبار همين وجود بسيط، قبل از مرحله تفصيل و داراي اجزاء شدن، از لوح محفوظ كه مرتبهاي از علم الهي است بصورت دفعي و جمله واحده بر قلب پيامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده است، و بار ديگر پس از تفصيل و به صورت تدريجي در ظرف بيست و سه سال، بر قلب پيامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل گرديده است. آيات دسته اول ناظر به نزول دفعي وجود بسيط قرآن، و آيات دسته دوم ناظر به نزول تدريجي و وجود مفصل آن است. ايشان مطلب فوق را با استناد به آيات فراواني كه درباره نزول قرآن ويژگيهاي آن و تاويل قرآن سخن ميگويد بيان داشتهاند و آياتي كه پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را از شتاب در قرائت و تلاوت قرآن قبل از انقضاء وحي نهي كرده است، مويد علم قبلي آن حضرت به حقايق قرآن و نزول دفعي كل آن بر پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ميدانند. (20)
دو قول اخير كه با ظاهر دو دسته آيات سازگار است و ظاهر هيچيك از دو دسته را كنار نمينهد، تا حد بسياري قابل انطباق بر يكديگرند. به اين صورت كه بگوييم مقصود از بيت المعمور قلب مقدس رسول گرامي است و يا مرحلهاي از وجود است كه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم ميتوانسته بر آن اطلاع يابد و حقايق آن را دريابد. (21)
ممكن است بنظر رسد كه ذيل آيه شريفه 185 سوره بقره، كه هدف از نزول دفعي قرآن را هدايت ناس (توده مردم معمولي) ميداند، با اين دو وجه سازگار نيست، زيرا معني ندارد كه بگوييم قرآن در بيت المعمور هدايت كننده مردم است، چه آنكه در هر دو صورت توده مردم به آن دست نيافتهاند تا هدايت كننده ايشان باشد. (22)
از اين اشكال برخي از اعاظم مفسرين بدين شكل پاسخ دادهاند كه چون قرآن در مرحله نزول دفعي شانيت هدايت و فارق حق و باطل بودن را داراست، اين عنوان بر آن اطلاق شده است و اين امر منافات ندارد با اين كه مدتي در حالت شانيت باشد تا زمان فعليت برسد، نظير قوانيني كه بين تاريخ تصويب و مرحله اجراء آنها، فاصله قابل توجهي وجود دارد. (23)
همچنين ممكن است گفته شود، بقرينه اول و مشارفت مجازاً اين اوصاف براي قرآن منزل به نزول دفعي، اطلاق شده است و يا آنكه مقصود از اين جمله اين است كه اين قرآن منزل به نزول تدريجي كه هدايت كننده و فارق حق و باطل است، حقيقتش بصورت بسيط دفعه نازل شده است.
ولي اين سه جواب اندكي قابل مناقشه هستند زيرا، ظاهر آيه شريفه آن است كه، هدف از اين نزول دفعي، هدايت و فرقان بودن قرآن است و اين هدف، با تحقق نزول دفعي همراه است، بعلاوه آنكه، معناي مجازي جز در مواردي كه معناي حقيقي صحيح نباشد و يا در كلام يا مقام قرنيه صارفهاي كه تا اين حد مجاز قائل شويم وجود ندارد. وجه سوم نيز نياز به تقدير و يا اراده مجازي دارد كه دليلي برآن نيست. ميتوان در مقام پاسخ چنين گفت كه نزول دفعي قرآن مجيد در طول نزول تدريجي، و فوق آن است، و براي آنكه نزول تدريجي محقق شود، ابتدا بايد نزول دفعي صورت پذيرد. با توجه به اين نكته همانطور كه در ساير مواردي كه اموري در طول يكديگر قرار دارند ميتوان اثر يا هدفي را كه بر مراحل بعد مترتب ميشود، به مراحل قبل نسبت داد، نظير نسبت دادن آثار فواعل زيرين به فاعلهاي مافوق (24) و نسبت دادن هدف نهائي به تمام افعالي كه مقدمه وصول به آن هدفاند اعم از بلاواسطه و با واسطه (25) در اينجا نيز هدايتگري و فارق حق و باطل بودن كه براي مرحله دوم (نزول تدريجي) است، به نزول دفعي كه در طول و فوق نزول تدريجي است نسبت داده ميشود بدون آنكه ضرورت به تقدير چيزي و يا ارتكاب مجازي باشد.
اشكال ديگري كه مطرح ميشود آن است كه، چگونه ممكن است بيانات قرآني ناظر به قضاياي شخصيه و اوضاع و احوال خاص و نيز خطابهاي شخصي و گروهي ناظر به افراد و گروههاي معين، بويژه منسوخ و ناسخ كه با ترتيب زماني و فاصله زماني معني و مفهوم مييابند قبل از تحقق آن شرائط و وجود آن مخاطبين و فرارسيدن زمان آن بيانات، آنهم يكجا و با هم جمع شده و دفعتا نازل شوند بررسي اين مسئله را در شماره آينده پي خواهيم گرفت.
ادامه دارد.
پي نوشتها
- اين آيه در صورتي در اين دسته قرار ميگيرد كه «من» در جمله (ما نزل من الحق) تبعيضيه باشد ولي در صورتي كه نشويه باشد در دسته دوم قرار ميگيرد.
- مقصود از كلمه رسول در اين آيه يا حضرت جبرئيلعليهالسلام و يا رسول گرامي اسلامصلیاللهعلیهوآلهوسلم است و در هر دو صورت دلالت بر وساطت و نگهباني جمعي فرشتگان از وحي در هنگام نزول دارد هر چند در صورت اول مناسبت بيشتري با بحث دارد.
- چنانچه در آيه 87 و 253 بقره و 110 مائده به عنوان فرشته مويد حضرت عيسیعليهالسلام معرفي شده است.
- و نيز احتمال دارد كه جبرئيل علاوه بر آنكه در نزول وحي نقش دارد، در امور ديگري از قبيل تأیید انبياء هم نقش داشته باشد، و چه بسا برخي از اين نوع كارها كه به روح القدس نسبت داده شده است مقصود آن حضرت باشد.
- علاوه بر آنكه قاعده مسلم فلسفي « امتناع توارد دو علت حقيقي بر معلول واحد حقيقي» نيز ميتواند شامل اين مورد شود.
- اين وجه جمع كه، نازل كننده برخي آيات خداوند است و نازل كننده برخي ديگر فرشتگان (هر چند به اذن خدا) نيز خلاف ظاهر آيات بوده و نادرست است.
- آنچه در برخي از روايات آمده است مبني بر اين كه آنچه را كه پيامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم ميديده و ميشنيده اميرالمومنينعليهالسلام نيز ميديده و ميشنيده است با اين مطلب منافات ندارد زيرا، عليعليهالسلام نفس پيامبر است و در مرتبهاي از كمال قرار دارد كه ميتواند فرشته وحي را ببيند و سخناش را بشنود.
- آنچه در روايات آمده است مبني بر اين كه حالت مدهوشي پيامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم در هنگام وحي، ويژه آن دسته از وحيهائي است كه بين آن حضرت و خداوند حجابي وجود نداشته و مستقيما وحي را دريافت ميفرموده، با آنچه در متن آمده است تعارض ندارد و هر [دو] قابل جمع در برخي از موارد نزول وحي ميباشد.
- نظير آيه شريفه: (وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ) نور/ 43
- «فَتَجلّى لَهُم سبحانَهُ في كتابِهِ مِن غَيرِ أن يَكُونوا رَأوهُ …» نهج البلاغه خطبه145
- فخر رازي، تفسير الكبير، ج5، ص85 و نيز ج32 صفحه28، طبرسي، مجمع البيان، ج2، و نيز ج10، ص518 .
- برخي از اين اشكال چنين پاسخ دادهاند كه، مقصود آغاز نزول قرآن بعد از دوران سه ساله فترت در وحي است، رجوع شود به التمهيد في علوم القرآن جلد دوم صفحه 81 نوشته دانشمند محترم آقاي محمد هادي معرفت. مرحوم آيه الله شعراني نيز چنين پاسخ داده است كه: اولا ممكن است راوي مبعث را با معراج اشتباه كرده باشد و معراج در27 رجب واقع شده باشد، و ثانيا ممكن است قرآن در ماه رمضان بر پيامبر نازل شده باشد ولي در 27 رجب مبعث به رسالت گرديده باشد، و قبل از بعثت فرشته وحي را مشاهده نميكردهاند و تنها در خواب ميديدهاند. اين دو توجيه نيز صرفا دو احتمال است و دليلي بر آن نيست. مجمع البيان، ج10، ص518.
- فخر رازي، التفسير الكبير، ج5، ص276.
- زيرا معني ندارد گفته شود قرآن در فضيلت ماه رمضان آمده تا مردم هدايت شوند و دلائل روشني از هدايت و مايه تميز حق از باطل شود.
- طبرسي مجمع البيان ج10 ص276.
- به نقل از الميزان ج2 ص 19.
- سيد قطب: في ظلال القرآن ج2 ص79 دار الشرق چاپ پانزدهم 1408 ه.ق رشيد رضا: تفسير المنار ج2 ص161.
- برخي نيز گفتهاند مقصود از آيه سوره قدر و سوره دخان آنست كه آن دو سوره در شب قدر نازل شده است كه اين وجه نيز نه دليلي بر آن وجود دارد نه با ظاهر آيه سازگار است و نه قابل اجرا در آيه 185 بقره است.
- آنچه ذكر شد مفاد جموع اقوال و روايات وارده است كه از طريق شيعه و اهل شيعه و اهل سنت هر دو روايت شده است ر.ك. به نور الثقلين ج5 ص624 . مجمع البيان ج10 ص518 تفسير الكبير ج28 ص239 .
- ر.ك. علامه طباطبايي الميزان ج2 ص18-16.
- لازمه چنين تبييني آنست كه پيامبر گرامي اسلامصلیاللهعلیهوآلهوسلم قبل از نزول تدريجي قرآن علم به كل قرآن بالاجمال عين التفصيل داشته است و اين امري است كه آيات شريفه (وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ…)114/ طه، (لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ) 16/ قيامت اشاره به آن دارد.
- ر.ك.به: رشيد رضا تفسير المنار ج2 ص161.
- ر.ك.به: علامه طباطباييرحمهاللهعلیه الميزان ج2 ص15.
- نظير آنكه نوشتن يك خط زيبا يا زشت را به قلم، دست، حركت عضلات، سلسله اعصاب و… بدون ارتكاب مجاز و يا تقدير كلمه يا كلامي نسبت ميدهند.
- مانند آنكه كسي كه به قصد زيارت مرقد حضرت رضاعلیهالسلام از منزل جهت خريد بليط خارج ميشود چنانچه از او سوال شود بليط براي چه تهيه ميكني پاسخ ميدهد براي زيارت آن حضرت با آنكه بليط گرفتن براي سوار شدن به ماشين يا قطار است و حركت قطار براي رسيدن به شهر مشهد است و ورود به شهر مشهد براي زيارت آن حضرت علیهالسلام است.