قانونمندى جامعه و تاريخ (مبانى فلسفه تاريخ در قرآن)
این مقاله در شمارۀ 2 نشریه علمی تخصصی تاريخ در آينه پژوهش (تابستان 1383) بهقلم آیتالله محمود رجبی منتشر گردیده که متن کامل آن منتشر میگردد.
چكيده
دانشمندان از ديرباز به مسئله قانونمندى جامعه و پديدههاى اجتماعى توجه داشته و ديدگاههاى متفاوت و احيانا متضادى در اين باب ارائه كردهاند. اگرچه برخى جامعهشناسان، مباحثى از اين قبيل را از مسائل نادرست قرن نوزدهم دانسته و مدعى شدهاند كه امروزه در صحنه علمى، اثرى از اينگونه مسائل بر جاى نمانده است، ولى دانشمندان بعدى، بر ضرورت و نقش مهم اين مسئله، تأكيد كردهاند.
آيين اسلام به مسائل اجتماعى، از جمله قانونمندى جامعه، عنايت خاصى دارد. آيات كريمه و روايات شريفه به شكلهاى مختلف، از قانونمندى جامعه و پديدههاى اجتماعى سخن گفتهاند.
مقاله حاضر، درصدد بررسى آياتى است كه به نوعى بر قانونمندى جامعه و پديدههاى اجتماعى دلالت دارند. شايان توجه است كه اثبات قانونمندى جامعه، آثار مهم و قابل توجهى دارد كه در اين نوشتار به آنها نيز پرداختهايم.
بررسى قانونمندى جامعه و پديدههاى اجتماعى، از ديرباز مورد توجه دانشمندان بوده و ديدگاههاى متفاوت و احيانا متضادى در اين باب ارائه شده است. اگر چه برخى از جامعهشناسان، مباحثى از اين قبيل را از مسائل نادرست قرن نوزدهم دانسته و مدعى شدهاند كه امروزه در صحنه علمى، اثرى از اينگونه مسائل برجاى نمانده است،[1] ولى اين تصور گورويچ همانند برخى ديگر از انديشههايش با مرگ وى مدفون شد و دانشمندان بعدى، از جمله جامعهشناسان بر ضرورت و نقش مهّم اين مبحث تأكيد كردند.
الوين گولدنر، جامعهشناس معروف معاصر در كتاب بحران جامعهشناسى غرب پس از طرح اثرپذيرى رشتههاى علمى از سه نوع مفروضات قبلى با نامهاى مفروضات مسلّم، مفروضات زمينهاى و مفروضات حوزهاى، مىنويسد:
در هر حال، چه بخواهيم بپذيريم يا نخواهيم و چه آگاه باشيم يا نباشيم، جامعهشناسان تحقيقات خود را بر مبناى مفروضات از پيش تعيين شده، سازمان مىدهند، و خصوصيات جامعهشناسى هم بستگى به همين مفروضات دارد و با تغيير آنها تغيير مىكند.[2]
گولدنر براى مفروضاتِ حوزهاى جامعهشناسى، منطقى يا غير منطقى بودن انسان، و پيشبينى پذيرى و عدم پيشبينى پذيرى رفتار اجتماعى را مطرح مىسازد. اندكى توجه كافى است كه به اين نكته متفطن شويم كه اين دو موضوع، بستگى تام به قانونمندى جامعه و پديدههاى اجتماعى دارد.
به هر حال، به نظر ما قانونمندى جامعه و چگونگى قانون حاكم بر آن، يكى از مسائل اصلى و بنيادين بررسى پديدههاى اجتماعى است كه در كليه مراحل تحقيق در باب پديدههاى اجتماعى، نقش اساسى دارد و چنانكه الوين گولدنر نيز متذكر شده است،[3] حتى انتخاب روش تحقيق، وابستگى تام به حل اينگونه مسائل دارد.
اديان آسمانى كه رسالتشان تأمين سعادت دنيوى بشر در راستاى سعادت اخروى است و اسلام كه به تعبير علامه طباطبائى قدسسره در همه شئوونش اجتماعى است،[4] به مسائل اجتماعى، از جمله قانونمندى جامعه، عنايت خاصى دارد.
آيات كريمه و روايات شريفه به شكلهاى مختلف از قانونمندى جامعه و پديدههاى اجتماعى سخن گفتهاند. علاوه بر مفسران، ديگر پژوهشگران اسلامى نيز كمابيش به بررسى برخى از مسائل اجتماعى قرآن پرداختهاند.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران و وارد شدن اسلام به صحنه سياسى و اجتماعى، ضرورت بررسى مسائل اجتماعى، از جمله مباحث اجتماعىِ قرآن، بيش از پيش خود را نشان داد و برخى از محققان حوزوى و دانشگاهى تا حدى به بررسى آن همت گماردند، اما در عينحال، به جرأت مىتوان گفت كه در زمينه مسائل اجتماعىِ قرآن، فقط قدمهاى نخستين برداشته شده است و بايد گنجينههاى گرانبهاى مباحث اجتماعى قرآن به دست تواناى پژوهشگران علوم اسلامى، با توجه به ابعاد مختلف آن، كه در علوم اجتماعى مطرح شده است، كشف و ارائه شود.
مسائل اجتماعى قرآن را از يک ديدگاه مىتوان به دو دسته كلى با عنوانهاى مباحث مبنايى يا بنيادين و مباحث بنايى تقسيم كرد.
مقصود از مباحث بنيادين، آن دسته از بررسىهاى اجتماعى قرآنى است كه ساير تحقيقات اجتماعى قرآن، غالبا بر آنها مبتنى است و هر گونه موضعگيرى نسبت به اين مباحث در بررسى ساير مسائل اجتماعى قرآن مؤثر واقع مىشود و بدون حل اين مباحث، تصميمگيرى نسبت به ساير مسائل، ميسر نيست. بر اين اساس، مبحث قانونمندى جامعه از مباحث بنيادين به شمار مىآيد.
اما مقصود از مباحث بنايى، مسائل درون علمىِ علوم اجتماعى است كه از چنين ويژگىاى برخوردار نيستند.
پيش از ورود در محور اصلى بحث (قانونمندى جامعه) ذكر سه مقدمه ضرورت دارد:
1ـ مقصود از «قانونمندى جامعه»
اين عنوان ممكن است معانى مختلفى را در ذهن تداعى كند، كه معلول ابهام در دو واژه قانونمندى و جامعه يا كاربردهاى متعدد آن است. از اين رو، اشاره به مقصود از دو واژه ياد شده در اين مقاله، خالى از فايده نيست.
الف) قانونمندى
اگر چه ممكن است از قانون و قانونمندى، روابط قطعى و استثناناپذير برداشت شود، اما بايد ميان دو بُعد هر قانون كه در اينجا از آن با عناوين شكل يا صورت و محتوا يا نوع ياد مىشود، تفكيک نمود. قانون در بُعد شكل، همواره قطعى و استثناناپذير است و قانون بودنِ قانون، به همين ويژگى بستگى دارد، اما در بُعد محتوا، گاه در متن قانون به استثناپذيرى آن، تصريح يا اشاره مىشود. به عبارت ديگر، قوانين در قضاياى كليهاى كه رابطه بين علت تامه و منحصره و معلولش را بيان مىكند، خلاصه نمىشود، بلكه شامل قضايايى كه رابطه شرط، مقتضى، سبب و نيز علل جانشينپذير با معلولهايشان را بيان مىكنند نيز مىشود. روشن است كه در قوانين نوع دوم، رابطه بيان شده، رابطهاى استثناناپذير و غير قابل تخلّف از جهت محتوا و نوع آن نيست؛ به اين معنا كه هرگاه شرط، مقتضى و يا سبب حاصل شود، لزوما معلول را به دنبال نخواهد داشت، ولى در عين حال، شرط، مقتضى يا سبب بودن آن حتى اگر جانشينپذير هم باشند غير قابل استثناست؛ يعنى به ميزان شرط يا مقتضى يا سبب بودن، تأثير آن در كليه موارد پذيرفته مىشود.
نكته ياد شده، در علوم اجتماعى، بهويژه جامعهشناسى حائز اهميت است، و آن نوع بحث از قانونمندى كه گورويچ آن را از مسائل نادرست قرن نوزدهم مىدانست، در واقع، كشف قوانينى از سنخ علل تامه و منحصره است، همانطور كه از ديرباز، در روششناسى و شناختشناسى اسلامى صريحا بيان شده است كه دستيابى به آن نوع قوانين، در توان علوم تجربى، اعم از انسانى و غير انسانى نيست، اما دانشمندان علوم تجربى در آغاز با غفلت از اين نكته، درصدد كشف آنها برآمدند و دانشمندان علوم اجتماعى نيز در آغاز گرفتار چنين وضعيتى شدند.
اما امروزه با پيشرفت علم و كشف موارد نقض در قوانين، به اين نتيجه رسيدهاند كه ادعاى كشف چنين قوانينى از طريق روش تجربى، بىاساس است و مسائلى، از قبيل گرايش، نظم و يا قوانين آمارى و احيانا نتيجهبخشى عملى را، خصيصه قوانين علمی دانستهاند.
به هر حال، موضوع ياد شده در باب قانونمندى جامعه از ديدگاه قرآن، زمينه را براى بررسى و طرح اين مسئله فراهم مىسازد كه آيات قرآن كريم درصدد بيان كدام یک از دو نوع قانون ياد شده مىباشد و در صورت بيان هر دو نوع، با چه معيارى میتوان دو نوع قانون را در آيات شريفه بازشناخت؟
آن چه در اين مقال در باب قانونمندى جامعه مدنظر است، شامل هر نوع قانون و قانونمندى بوده و اصل ضابطهمند بودن جامعه، و پديدههاى اجتماعى، مطمح نظر است.
ب) جامعه
واژه جامعه نيز معمولاً زندگى اجتماعى به صورت يک كل را تداعى مىكند و غالبا توجه به ساخت كلى جامعه و فرهنگ را به معناى عام آن به صورت يک كل (اعم از صورت و محتوا) به ذهن مىآورد، در حالى كه علاوه بر ساخت و محتوا به صورت یک كل، بايد حالت ايستايى و پويايى جامعه، يعنى ابعاد ساكن و متحول آن و نيز به جامعه در بستر زمان و با صرف نظر از بستر زمان نگريسته شود. افزون بر اين، نبايد توجه به جامعه صرفا به عنوان يک كل معطوف گردد، بلكه بايد پديدهها يا امور اجتماعى به عنوان اجزا، بخشها و عناصر جامعه نيز در قلمرو مباحث اجتماعى قرار گيرند. اين توضيح نيز زمينهساز طرح اين مسئله است كه قرآن مجيد به کداميک از ابعاد ياد شده پرداخته و در صورت پرداختن به همه، براى كدام يک اولويت قائل شده است. در اين مقاله، آياتى كه بر قانونمندى جامعه در كليه ابعاد ياد شده دلالت مىكنند مورد نظر هستند و بر اين اساس، فلسفه تاريخ كه به بُعد پوياشناسى جامعه نظر دارد نيز در قلمرو دين قرار مىگيرد.
2ـ شيوههاى مختلف بررسى قانونمندى جامعه از ديدگاه قرآن
بررسى قانونمندى جامعه را در قرآن مىتوان با راههاى مختلفى انجام داد:
راه اول، آن است كه در جستوجوى آياتى باشيم كه مستقيما از قانونمندى جامعه و پديدههاى اجتماعى سخن به ميان آوردهاند.
راه دوم، تلاش براى يافتن آياتى است كه موارد و مصاديق قانونهاى حاكم بر جامعه و پديدههاى اجتماعى را ذكر كردهاند. روشن است كه ذكر قانون ويژه براى مورد و مصداقى خاص، هم اصل قانونمندى جامعه را اثبات مىكند و هم نمونهاى از آن را ارائه مىكند. به عبارت دقيقتر، ذكر قانون براى مورد خاص، به معناى مفروغ عنه دانستن اصل قانونمندى جامعه است. در اين نوع بررسى اگر صرفا به قوانين محدودى در باب برخى از پديدههاى اجتماعى دست يابيم، نتيجه آن خواهد بود كه پديدههاى اجتماعى فى الجمله قانونمندند، ولى اگر در هر يک از انواع مختلف پدیدههاى اجتماعى، قانون ويژهاى مطرح شده بود يا با تنقيح مناط توانستيم خصوصيت موارد يادشده را ملغا سازيم، قانونمندى تمام پديدههاى اجتماعى را مىتوان نتيجه گرفت.
راه سوم، آن است كه به بررسى آياتى بپردازيم كه گرچه در باب اصل قانونمندى جامعه يا قوانين خاص مربوط به پديدههاى اجتماعى سخنى ندارند، ولى يكى از شرايط صدق موضوعى كه در آيه مطرح شده، قانونمندى جامعه است. در اينجا نيز با توجه به حكيم بودن خداوند متعال و فصيح و بليغ بودن كلاماللّه، قانونمندى جامعه را كشف مىكنيم. شايان توجه است كه عبارت «شرايط صدق»، در اينجا، لوازم و ملزومها و متلازمهاى موضوع را شامل مىشود. توضيح ياد شده اين بصیرت را در اختيار قرار مىدهد كه آيات قرآن مجيد، اصل قانونمندى جامعه را مفروغ عنه دانسته است و به ذكر موارد خاص مىپردازد يا آنكه اصل قانونمندى را مطرح ساخته و تشخيص مصاديق را بر عهده بشر گذارده است و يا آنكه اصولاً تأكيد خاصى در اين دو باب نداشته و صرفا به عنوان «شرايط صدق» مىتوانيم به اين نكته پى بريم كه خداوند جامعه را قانونمند مىداند، يا مسئله به گونهاى ديگر مطرح است.
در اين مقاله به بررسى قانونمندى جامعه از طريق اول، مىپردازيم. بررسى مسئله از ديدگاه دوم، نيازمند فرصتى مستقل است.[5] بررسى مسئله با روش سوم، مجال وسيعى را مىطلبد كه در اين مقاله، به نمونهاى از آن اشاره خواهد شد.
3ـ نقش قانونمندى جامعه
قانونمندى جامعه، پيامدهاى مهم و شايان توجهى به دنبال دارد كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
الف) پيشبينى پذيرى جامعه و تاريخ
اگر در ديدگاه قرآن، جوامع و پديدههاى اجتماعى نظاممند و قانونمند باشند، آنگاه مىتوان با بررسى و تحقيق، در صدد كشف قوانين و نظام حاكم بر آنها برآمد و با شناخت آن رابطهها و تطبيق آن قوانين كلى بر جوامع و پديدههاى اجتماعى موجود، روند رخداد پديدههاى اجتماعى را پيشبينى كرد. البته روشن است كه براى چنين نتيجهگيرىاى علاوه بر اثبات قانونمندى، امكان كشف قوانين
اجتماعى نيز بايد اثبات شود، ولى بر فرض نفى قانونمندى، پيشبينى جريانهاى اجتماعى و سيرجوامع، امكانپذير نيست. به بيانديگر، قانونمندى، شرط لازم(ونه کافی)پيشبينیپذيرى ونيز قدرت برپيشبينىپديدههاى اجتماعى و تاريخى است.
ب) قدرت تحليل صحيح و دقيق جوامع گذشته
همانگونه كه قدرت پيشبينى حوادث آينده، به قانونمند بودن جامعه منوط است، اگر قانونمندى جامعه به اثبات برسد و زمينه براى كشف قوانين فراهم آيد و با دردست داشتن قوانين اجتماعى به بررسى جوامع پيشين بپردازيم، يقينا تحليلى دقيقتر و صحيحتر از آنچه صرفا در كتابهاى تاريخ آمده است، در اختيار خواهيم داشت و حتى با در دست داشتن قوانين مىتوانيم برخى نقلهاى تاريخى را تصحيح كنيم. اين نكته، يكى از انگيزههاى ابن خلدون براى نگاشتن مقدمه و تأسيس علم جديد (علم العمران) است كه خود نيز در برخى موارد، از آن سود جسته است. نظير اين نوع بهرهبردارى در گاه شمارى نيز كاربرد دارد.
ج) شناسايى حوادث غير منتظره و مورد انتظار
بسيارى از حوادثى را كه غير منتظره مىناميم، قابل پيشبينى هستند و وصف غير منتظره را بىجهت يدک مىكشند. اگر از طريق قانونمندى جوامع و كشف قوانينِ آن، قدرت پيشبينى برايمان حاصل شود، با تطبيق آن بر جريانات موجود، مىتوانيم آينده را تا حد زيادى پيشبينى كنيم و در انتظار حوادثى باشيم كه ديگران از آن غافلاند و يا آن را غير منتظره مىپندارند. البته اين سخن به معناى نفى حوادث غير منتظره به طور كلى، نيست و مسئله بداء در معارف اسلامى بيانگر وجود چنين حوادث غير مترقبهاى، حتى براى انبيا و اولياى الهى است. به هر حال، فايده دوم، تبديل كردن بسيارى از حوادث غير منتظره به رخدادهاى مورد انتظار و در نتيجه، آمادگى براى بهرهگيرى يا مقابله با آنهاست. در اين صورت است كه پژوهشگر، از روند جريانات، شگفتزده نمىشود، چنانكه در روايت شريف
علوى آمده است: «أعرَفُ الناسِ بالزّمانِ ، مَن لَم يَتَعَجَّبْ مِن أحداثِهِ».[5] شگفتزدگى همواره در برابر حوادث غيرمنتظره است، و غيرمنتظره بودن حوادث، ناشى از عدم پیشبينى آنها از قبل است، و عدم پيشبينى، معلول نشناختن «مكانيسم رخداد پديده و قوانين حاكم بر آن» است كه در اين روايت با عبارت آگاهى از زمان از آن نام برده شده است.
د) برنامهريزى براى بهبود وضع موجود
بر اساس قدرت بر پيشبينى كه بر قانونمندى، شناخت قوانين و تطبيق موارد مبتنى است، مصلحان و مسئولان نظام اسلامى مىتوانند آسيبها و انحرافات اجتماعى و نيز عوامل بهوجود آورنده آن را شناسايى كرده و در جهت چارهانديشى و اصلاح وضع موجود اقدام كنند. همچنين با توجه به آرمانها و در راستاى سعادت واقعى جامعه، با شناخت مكانيسم تحول از وضع موجود به وضع ايدهآل، براى حركت جامعه بدان سو برنامهريزى نمايند. از سوى ديگر، با شناخت عوامل پديد آورنده و نهادينه كننده ارزشها، ارزشهاى مثبت را ابقا كنند و در پرتو اين برنامهريزىها مصونيت جامعه را در برابر آسيبهاى اجتماعى تأمين نمايند و در برابر تهاجم
فرهنگهاى بيگانه به تعبير رهبر معظم انقلاب شبيخون فرهنگى دشمن جامعه را واكسينه كنند، چنانكه ضمن روايت شريف حضرت على عليهالسلام آمده است: «إنَّ مَن عَرَفَ الأيّامَ لم يَغفُل عنِ الاستِعدادِ؛ هر كس دورانها و زمانها را بشناسد، از آمادگى نسبت به جريانها و حوادث آن غافل نمىماند.»[6] فقط در اين صورت است كه مصلحان اجتماعى و مسئولان نظام اسلامى، مورد تهاجم رويدادهاى غير منتظره اجتماعى و جريانات ناشناخته اجتماعى قرار نمىگيرند و غافلگير نمىشوند، چنانكه در روايت شريف امام صادق عليهالسلام آمده است: «العالِمُ بِزَمانِهِ، لا تَهجُمُ علَيهِ اللَّوابِسُ؛[7] كسى كه از جريانات زمان خويش آگاه است مورد هجوم جريانات و رخدادهاى مشتبه قرار نمىگيرد.»
قانونمندى جامعه
در بررسى مسئله قانونمندى جامعه از طريق نخست (يعنى بيانات مستقيم قرآن مجید در اين باب) مىتوان آيات شريفه دال بر موضوع را در هشت دسته قرار داد. البته از آنجا كه در بين اين هشت دسته، آيات دال بر سنّة اللّه بيش از ساير دستهها صراحت و دلالت روشنترى بر مطلب دارد، در بيانى كوتاه، اين واژه و ويژگىهاى آن را معرفى مىكنيم تا بصيرت در باب مفاد ساير آيات نيز حاصل آيد و پس از آن، به بررسى آيات ديگر خواهيم پرداخت.
دسته اول: سنّة اللّه
در يازده آيه از آيات شريف قرآن كريم، تعابير «سُنَّةَ اللَّه»، «سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ»، «سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ»، «سنّتنا»، «سنّة اللّه التى قد خلت من قبل»، «سنّة من ارسلنا قبلك من رسلنا»، «سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» و «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ» بهكار رفته است.
هر چند درباره برخى از اين آيات نسبت به اينكه بيانگر رابطه تكوينى بين پديدههاى اجتماعى هستند يا آنكه مقصود از سنت، الگوى اعتبارى رفتار اجتماعى است، اختلاف نظر وجود دارد، ولى در اكثر آيات، اتفاق نظر وجود دارد كه مقصود از سنت، روابط عينى و تكوينى بين پديدههاى اجتماعى، يعنى قانونمندى جامعه و پديدههاى اجتماعى است.
مقصود از سنت اجتماعى و ويژگىهاى آن
واژه سنت در لغت، معانى يا كاربردهاى متفاوتى دارد، نظير راه و روش، رسم، قانون، فريضه، احكام (امر و نهى خداوند)، شريعت، عادت، طبيعت، روى و رخساره.[8] اين واژه در متون اسلامى، علاوه بر استعمال در معناى عام راه و روش[9] بر چند مصداق ويژه آن نيز اطلاق شده است، از جمله در متون فقهى و اصولى كه به قول، فعل و تقرير معصومين عليهمالسلام [10] سنت گفته مىشود، بدان جهت كه بخش مهمى از آن، بيانگر و مشخص كننده روش ايشان است.
از سوى ديگر، در آيات و روايات بر آن قسمت از تدبير و سازماندهى خداوند كه تداوم و تكرار داشته باشد و رويه خدا را نشان مىدهد، واژه سنهاللّه اطلاق شده است. آنچه در محور اصلى اين مبحث قرار دارد، همين كاربرد اخير است، از اين رو توضيحى كوتاه در مورد واژه تركيبى سنهاللّه ضرورت مىيابد.
بر اساس جهانبينى توحيدى، علاوه بر آفرينش موجودات، تدبير و سازماندهى آنها نيز از سوى خدا و به دست خداست. بر اين اساس، پيدايش موجودات، تأمين نیازها، تحوّل و دگرگونى آنها و روابط نظاممندى كه بينشان برقرار است، همه به تقدير، اذن و اراده خداوند متعال مستند است و او مالک و مدبّر جهان، و در يک كلمه رب العالمين است. واژه تركيبى سنهاللّه به قوانين عام حاكم بر امور ياد شده اشاره دارد و بنابراين در برگيرنده همه موجودات، از جمله انسان و همه شئون وى، بهويژه زندگى اجتماعى اوست.
سنتهاى الهى انواع و اقسام گوناگونى دارد:
سنتهاى جهانشمول و غير جهانشمول، سنتهاى اين جهانى و آن جهانى، سنتهاى مربوط به انسان و مرتبط با ديگر موجودات، سنتهاى فردى و اجتماعى و نيز سنتهاى اجتماعى خاص و اجتماعى عام. آنچه در اين بخش، مطمح نظر است سنتهاى اجتماعى مربوط به انسان، بهويژه سنتهاى عام اجتماعى است، خواه به بُعد پويايى جامعه ناظر باشد يا ايستاشناسى جامعه را مد نظر داشته باشد.
ويژگىهاى سنتهاى اجتماعى در قرآن
قرآن مجيد در موارد متعدد و به دنبال ذكر برخى مسائل تاريخى و سرگذشت اقوام و ملل كه محور آن، سرگذشت امتهاى پيامبران گذشته عليهمالسلام است، واژههاى تركيبى سُنَّةَ اللَّه و سُنَّةُ الأَوَّلِينَ و سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبلِكُم[11] را به كار برده و به صورت صريح يا ضمنى براى آن ويژگىهايى را ذكر نموده است كه مىتوان آن را در امور زير خلاصه كرد:
الف) استناد به خدا
نخستين نكتهاى كه از تركيب اضافى سُنَّةَ اللَّه به دست مىآيد، استناد آن به اللّه است. اين امر، حاكميت بينش توحيدى را نشان مىدهد كه حتى روابط حاكم بر طبيعت، انسان، جامعه و تاريخ، به عنوان تجلى اراده الهى و نشانه ربوبيت و تدبير او در نظر گرفته مىشود؛ اين بدان معناست كه وجود روابط حاكم، به معناى كنار زدن خدا در اين زمينهها نيست و پديدههاى ياد شده در عين حاكميت روابط ويژه بر آنها، وابسته به خدايند و بهرهگيرى از سنن حاكم بر عرصههاى مختلف هستى نيز در سايه مشيّت الهى و قدرت و حكمت و تدبير او صورت مىپذيرد. در واقع، سنتها خود جلوههاى مختلف اراده خدا هستند. البته الهى بودن سنتها را نبايد با گرايش لاهوتى تاريخ كه از سوى كسانى نظير سنت اگوستين مطرح شده است يا با گرايش جبرگرايانه اشاعره يكى دانست، زيرا اين دو گرايش، حوادث تاريخ و پديدههاى انسانى را فقط به اللّه مرتبط دانسته و كليه پيوندهاى حوادث را با يكديگر نفى میكنند. به تعبير ديگر، ارتباط با اللّه را به جاى ارتباط پديدهها با يكديگر مىنشانند، ولى در بينش قرآنى، روابط موجود بين پديدهها پذيرفته مىشود و بر پيوند علّى و معلولى بين آنها تأكيد مىگردد و در عين حال، همين پيوندها و روابط را مظاهر تدبير، حكمت، قدرت و حاكميت اراده الهى مىداند.
ب) تحويل و تبديل ناپذيرى
تبديل به معناى جايگزين ساختن[12] است و مقصود از تبديل ناپذيرى سنن الهى اين است كه آن دسته از پيامدهاى رفتارهاى گروهى و اجتماعى كه در آيات و روايات به عنوان سنت الهى مطرح شده است، جانشينپذير نيستند. نه خود خداوند، سنت خويش را مبدل خواهد نمود و پيامد ديگرى را جايگزين آن میسازد و نه موجود ديگرى را ياراى آن است كه سنت خدا را دگرگون سازد، نظير آنچه در قوانين واقعى كشف شده به مدد روشهاى علمى، مشاهده مىشود كه پیامدهاى ويژه هر پديده در همه موارد، براى آن ضرورت دارد.
تحويل نيز معانى متعدد و مختلفى دارد، از جمله: دگرگونى، زير و رو ساختن و انتقال شيئى از مكانى به مكان ديگر. مقصود از تحويل ناپذيرى سنن الهى آن است که پيامدهاى رفتارهاى گروهى (كه در مورد جوامع و امتهاى گذشته تحقق يافته) تغيير و دگرگونى نيافته و جابهجايى نسبت به مورد آن، رخ نخواهد داد.
توضيح آنكه، قرآن مجيد در آيات مختلف، عواقب ناگوارى را كه دامنگير امتهاى ناصالح (كافر و مجرم) گذشته شده يا پيامدهاى خوشايندى را كه اجتماعات صالح گذشته از آن بهرهمند شدهاند، بيان كرده است، و در پايان آيات، از اين مطلب سخن گفته شده كه آن پيامدها متحول نخواهد شد و از دوام و كليّت برخوردارند و از مورد واقعى آن (ملتى كه مستحق چنين پيامدى هستند) به موردى ديگر (قومى ديگر كه زمينه آن پيامد را فراهم نساختهاند) منتقل نخواهد شد يا از مكانى كه آن ملل دچار آن عواقب شدهاند (دنيا) به مكانى ديگر (آخرت) منتقل نمیگردد و در یک جمله، سنتها مو به مو و به تعبير روايات «ذِرَاعاً بِذِرَاعٍ وَ شِبراً بِشِبرٍ وَ بَاعاً بِبَاعٍ» درباره ملل ديگر جريان مىيابد.
دو ويژگى ياد شده، تقريبا در برگيرنده همان شرايطى است كه با واژههاى دوام، ضرورت و كليت به عنوان ويژگىهاى قوانين علمى از سوى دانشمندان ذكر شده است.
البته تحويل و تبديل ناپذيرى سنن الهى را نبايد با بىقيد و شرط بودن آن و عدم تلاقی، تزاحم و كسر و انكسار سنتهاى مختلف خلط كرد. سنن الهى در عين تحويل و تبديل ناپذيرى، داراى شرايط، تزاحم و كسر و انكسار هستند و چه بسا سنتى پيامد سنت ديگرى را بكاهد يا زمينه جريان آن را به كلى از بين ببرد يا از بروز و ظهور پيامد خاص آن جلوگيرى كند و اين، امرى است كه در قوانين علمى نيز شاهد آنيم و ضربهاى به قانون بودن آن وارد نمىسازد.
بنابراين، ممكن است گروهها و جوامع بشرى، آگاهانه (و با شناخت سنتهاى مختلف كه تلاقى و كسر و انكسار دارند) و ناآگاهانه (از طريق عمل كردن به برخى سنتها) از جريان برخى سنتهاى ديگر جلوگيرى نمايند يا از شدت آن بكاهند يا به آن شدت بخشند و از پيامد ناگوارى كه در اثر رفتارهاى جمعى در انتظارشان هست خود را مصون بدارند و يا خود را از پيامد مطلوبى كه بايد در اثر رفتارهاى
جمعى خود و عمل به یک سنت از آن بهرهمند شوند محروم سازند، چنانكه در روايات اسلامى به آن تصريح شده و آيات شريفه قرآن مجيد نيز مؤيد آن است. اين امر، در قوانين علمى نيز جريان دارد و امروزه يكى از انگيزههاى اساسى اكتشافات بشرى، در همين نكته نهفته است.
ج) عدم منافات با اختيار و آزادى انسان
سنتهاى اجتماعى از آنجا كه با انسان و پديدههاى انسانى ارتباط دارد، در عين قطعيّت، كليّت و تبديل ناپذيرى، با اختيار و اراده آزاد انسان منافات ندارد و به معناى جبرى بودن حوزه عمل آنها نيست. بر خلاف اين توهم «كه يا بايد قانونِ ضروری و قطعى و سنت تحويل و تبديل ناپذيرى الهى را پذيرفت و يا بايد به اختيار و آزادى اراده،[14] پاىبند بود؛ و پذيرفتن هر یک مستلزم نفى ديگرى است.»
قرآن مجيد از عدم منافات و بلكه پيوند مستحكم اين دو، سخن گفته است و صريحا اعلام مىدارد كه اين انسانها هستند كه با اختيار و اراده خويش، زمينه اجراى سنتهاى الهى را فراهم و با انتخاب خويش خود را مشمول اين يا آن سنت میسازند.[15] به تعبير شيواى آيتاللّه شهيد سيد محمدباقر صدر رحمهالله سنتهاى اجتماعى و تاريخى خداوند، از زيردست انسانها جريان مىيابند.[16]
در واقع، انتخاب آگاهانه، اختيار و آزادى انسان خود يكى از سنتهاى عام الهى در مورد انسان است و اكثر قريب به اتفاق ساير سنتهاى خداوند در زمينه پیامدهاى رفتار فردى و اجتماعى وى، تحت الشعاع اين سنت قرار دارند و نسبت به آنها، یک پيش شرط محسوب مىشوند. هم از اين روست كه قرآن مجيد در آيات متعدد، به امتها و جوامع، دستور هشدارآميز داده است تا با سير در زمين، به عینیت و تحقق سنن الهى پى برده، با دريافت و مشاهده آنها عبرت گرفته و خود را در مسير رستگارى و رشد و شكوفايى قرار دهند و از عواقب ناگوارى كه امم گذشته به آن دچار شدهاند، برهانند.[17] مسئول دانستن انسان در قرآن و روايات نسبت به رفتارهاى فردى و گروهى نيز نشان ديگر عدم منافات قطعيّت سنتهاى الهى با اختيار و اراده آزاد انسان به شمار مىآيد. در یک تحليل عقلى نيز اعتقاد و آگاهى از سنتهاى الهى و قطعيّت و كليّت آنها، نه تنها دايره اختيار انسان را محدود نمىسازد يا موجب سلب آزادى از انسان نمىشود، بلكه خود يكى از اركان اختيار و مكمل و توسعه دهنده دايره آن است كه در جاى خود در كتابهاى فلسفى، بررسى و اثبات شده است.
د) پيوند سنتهاى اجتماعى با زندگى اجتماعى و رفتارهاى گروهى
اين سنتها در مواردى جريان دارد كه افراد بسيارى از جامعه يا گروه، زمينه جريان آن سنت را فراهم سازند و به عملى متناسب با آن پيامد بهصورت مستقيم و غيرمستقيم اقدام كنند كه بتوان انجام آن عمل را به تمام جامعه نسبت داد. در چنين شرايطى است كه پيامد مقرر، همه افراد جامعه (حتى كسانى كه مرتكب آن عمل نشدهاند) را در بر مىگيرد. به عنوان مثال، از آيه شريفه «لَو أَنَّ أَهلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرضِ»[18] اين سنت اجتماعى استفاده مىشود كه چنانچه از افراد هر جامعهاى آنقدر ايمان آورده و تقوا پيشه كنند كه جمله «اهل اين جامعه ايمان و تقوا دارند» در مورد آنان صادق باشد، خداوند نعمتهاى مادى
و معنويش را شامل حال همه ايشان، حتى افراد كافر و بىتقوا مىنمايد و همه از رفاه مادى، آرامش، امنيت و… برخوردار مىشوند. در اين آيه، هم در جهت زمينه سازى جريان سنت و هم در بُعد پيامدهاى آن، زندگى اجتماعى و رفتار گروهى به عنوان دو محور اصلىِ سنتهاى اجتماعى خداوند در نظر گرفته شده است.[19] در واقع، بين تحقق و صدق عنوان اجتماعى زمينه و پيامدهاى فراگير، پيوندى تكوينى برقرار است، نه آنكه بين رفتار هر فرد و پيامد ويژه آن، رابطه برقرار باشد، هر چند ممكن است در آن مورد علاوه بر پيامدهاى اجتماعى، پيامدهاى فردى هم وجود داشته باشد، ولى آن پيامدهاى جمعى را نمىتوان به اين پيامدهاى فردى تقليل داد و تحويل برد، و اين نيز همانند عدم تحويل پديدههاى اجتماعى و قوانين اجتماعى و جامعهشناختى، به پديدهها و قوانين فردى و روانشناختى استكه جامعهشناسان بر آن تأكيد دارند.[20]
ه) اختصاص سنتهاى اجتماعى مورد نظر به زندگى انسان در دنيا
هر چند سنتهاى الهى چنانكه اشاره شد به سنتهاى دنيايى اختصاص ندارد، و به بيان ديگر، در ميان سنتها، سنتهاى ويژه نظام آخرت و نيز سنتهاى جهان شمول كه هر دو نظام را شامل مىشود وجود دارد، اما محدوده سنتهاى اجتماعى از زندگى دنيا فراتر نمىرود و طبق بيان قرآن و روايات، نظام اخروى، سراسر فردى است؛[21] چنانكه در دنيا نيز سنتهاى فردى، حتى نسبت به جوامع و در كنار سنتهاى اجتماعى وجود دارد.[22]
دسته دوم: پديدههاى اجتماعى، مصداقى از «كلمهاللّه»
قرآن مجيد در چهار آيه، از جمله آيه «وَ تَمَّت كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدقاً وَ عَدلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ»، از تبديل ناپذيرى كلمهاللّه و تماميت و حق بودن (تثبيت و تحقق قطعى و عينى) آن سخن به ميان آورده است.[23]
از سوى ديگر، در آيات ديگرى پديدههاى اجتماعى و سرنوشت جوامع، مصداق و موردى از كلمهاللّه قلمداد شده است. مفاد اين دو دسته آيات نيز قانونمندى جامعه است، چه آنكه قانون عبارت از نوعى رابطه غير قابل تبديل و تحول است كه بين دو پديده وجود دارد، و اين تعريف بر مفاد تبديل ناپذيرى كلمهاللّه صادق است. شمول قانونمندى كلمهاللّه نسبت به پديدههاى اجتماعى، از آيات ديگر نيز استفاده مىشود و به اين طريق، هم صغراى برهان (پديدههاى اجتماعى مصداق «كلمهاللّه»اند) و هم كبراى برهان («كلمهاللّه» تبديلناپذير و قانونمند است) به اثبات مىرسد.
با توجه به آنچه گذشت، بحث از مفاد كلمهاللّه و كليّت مصاديق آن براى بحث كنونى ضرورت ندارد، زيرا اين استدلال به دو نكته متكى بود: نخست، تبديل ناپذيرى كلمهاللّه و دوم، شمول آن نسبت به پديدههاى اجتماعى، و اين دو را از ظاهر آيات و كاربرد آنها در پديدههاى اجتماعى مىتوان نتيجه گرفت، گرچه مفاد كلمهاللّه كاملاً روشن نشده باشد يا كليه مصاديق آن را نشناخته باشيم. بر اين اساس، فقط به سه مورد از آيات شريفه كه بر شمول كلمهاللّه نسبت به پديدههاى اجتماعى دلالت دارد، اشاره مىشود:
- «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ * وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ».[24]
در اين دو آيه شريفه، جريان اندوهگين شدن پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله بر اثر تكذيب ايشان از سوى مشركان، مطرح شده و سپس از اينكه تكذيب پيامبران امرى با سابقه است و يادآورى استقامت پيامبران الهى عليهمالسلام به هنگام اذيت و آزار ايشان و سرانجام نصرت خداوند نسبت به ايشان سخن به ميان آمده است، و در ذيل آيه دوم، تكذيب و آزار مشركان و نصرت و يارى خداوند، مصداق كلماتاللّه دانسته شده است: «لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ» يارى خداوند نسبت به پيامبران گذشته، در آيات ديگر به روشنى بيان شده است. در اين آيات آمده است كه اين اقوام دچار عذاب و هلاكت شدهاند.
هلاكت اقوام و پيروزى حق بر باطل در عرصه زندگى اجتماعى، مصداق بارز پديدههاى اجتماعى است كه در اين آيه، مصداق كلمهاللّه دانسته شده است. بنابراين، آيات تبديلناپذيرى كلمهاللّه بر قانونمندى جامعه دلالت دارد.
- « وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ».[25]
هر چند اين آيه شريفه در خصوص قوم بنىاسرائيل است، ولى علت اتمام كلمه حسنى را براى ايشان، صبر و استقامتشان مىداند، و با توجه به اينكه هدف از بيان قصص انبيا و اقوام در قرآن، پندآموزى است، مىتوان عموميت آن را نسبت به ساير امم و جوامع استفاده كرد. اين آيه شريفه، سقوط یک حكومت و برپايى حكومت جديد و پيروزى مستضعفان را بر مستكبران در پرتو صبر، يک مصداق از كلمة اللّه الحسنى مىداند و به خوبى بر قانونمندى جامعه دلالت دارد.
- «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ».[26]
اين مورد نيز همانند دو مورد پيشين ولى با بيان صريح و كلى، از نصرت خداوند نسبت به انبيا عليهمالسلام و پيروزى و غلبه لشكريان الهى بر قواى كفر و شرک، سخن به ميان آورده و آن را مصداق كلمهاللّه دانسته است.
ذكر اين نكته ضرورى است كه از مجموع آيات مشتمل بر كلمهاللّه استفاده مىشود كه مقصود از تمت، حقّت و سبقت و تبديل ناپذيرى كلمهاللّه، قضاى مختوم و رابطهاى تخلفناپذير و استثناناپذير است كه متعلّق اراده تكوينى حضرت حق است و مصاديق آن بهطور كلى يكى از چهار امر زير است:
الف) امور اخروى، مانند حتميت عذاب اخروى كفار كه در سوره زمر آيه71 آمده است.
ب) امور فردى دنيوى، مانند ايمان نياوردن انسان فاسق كه در سوره يونس آيه33 آمده است.
ج) امور دنيوى مربوط به جامعهاى خاص، نظير پيروزى بنى اسرائيل بر فرعونيان كه در سوره اعراف آيه137 آمده است.
د) امور دنيوى مربوط به كليه جوامع، مانند پيروزى لشكريان خداوند بر باطل كه در سوره صافات آيههاى 171ـ173 آمده است.
دسته سوم: آيات سير و نظر
دسته ديگر از آيات دال بر قانونمندى جامعه را مىتوان آيات سير و نظر ناميد. در سيزده آيه شريفه ياد شده در زير، گاه به سير و نظر در سرنوشت امم گذشته دستور مىدهد، نظير آيه شريفه: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ»[27] و نيز آيات كريمه آلعمران آيه137، انعام آيه11، نحل آيه39، نمل آيه69 و عنكبوت آيه20. و گاه با استفهامى توبيخى انسان را بر غفلت از سير و نظر و در نتيجه محروم ماندن از فوايد آن سرزنش مىكند، مانند «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ»[28] يا نظير «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ».[29] و نيز آيات روم آيه 9، فاطر آيه 44، غافر آيههاى 21 و 82 و محمد آيه10. علاوه بر آيات ياد شده، قرآن در ده آيه ديگر، به نظر در سرنوشت اقوام مجرم و مفسد گذشته دستور مىدهد كه عبارتاند از: اعراف آيههاى 84، 86 و 103، يونس آيههاى 39و 73، نمل آيههاى 14و 51، قصص آيه40، صافات آيه73 و زخرف آيه25.
اين دسته آيات نيز به خوبى بر قانونمندى جامعه دلالت دارد، زيرا در صورتى كه بر جامعه و پديدههاى اجتماعى، قانونى حكمفرما نباشد از سير و نظر در آنها كشف قاعده و ضابطه، امكان نخواهد داشت و دراين صورت، بصيرتى كه قرآن مجيد مدنظر دارد، حاصل نمىشود و انتخاب طريق صحيح زندگى ميسر نخواهد بود. آيات سير و نظر مستقيما بر اشتراک جوامع در قانونمندى و دستكم در پارهاى از قوانين اجتماعى دلالت دارد و با توجه به اينكه در اين آيات به عامل يا عواملى كه منشأ چنين سرنوشتى شده است، از قبيل فساد، جرم و شرک پرداخته شده، نه تنها بر قانونمندى پديدههاى اجتماعى دلالت دارد، بلكه نوع خاص قانون حاكم بر آن جوامع و جوامع مشابه ايشان را نيز بيان مىكند.
اين آيات، علاوه بر نكات ياد شده به سه نكته ديگر نيز اشاره دارد:
نخست، قابل كشف بودن قوانين اجتماعى است، زيرا اگر قوانين اجتماعى قابل كشف نباشند امر به سير و نظر، لغو مىباشد و سرزنش بر ترک آن، بى وجه خواهد بود، علاوه بر اين، نتيجهاى كه در آيه شريفه46/حج بر سير و نظر حمل شده است، يعنى بصيرت درونى و درس آموزى از جريانات تاريخى، محقق نمىشود.[30]
دوم، راه و روش كشف قوانين اجتماعى است كه قرآن مجيد علاوه بر وحى و دستكم براى تأييد حقايق وحيانى در اين باب، سير و نظر را راه مناسب مىداند؛ امرى كه به فرموده اميرمؤمنان عليهالسلام اگر به صورت دقيق و كامل صورت پذيرد به منزله آن خواهد بود كه فرد با تکتک آن اقوام زيسته باشد و زندگىشان را مشاهده كرده باشد. آن حضرت، خطاب به فرزند ارجمندش مىفرمايد: «أَيْ بُنَيَّ، إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ، بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ، فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ ».[31]
سوم، موانع تأثيرپذيرى و احيانا فهم دقيق و صحيح جريانات تاريخى و قوانين اجتماعی حاكم بر پديدههاى اجتماعى و جوامع انسانى كه آيه شريفه «فَإِنَّها لا تَعمَى الأَبصارُ وَ لكِن تَعمَى القُلُوبُ الَّتی فی الصُّدُورِ»[32] بدان اشاره دارد. طبق مفاد اين آيه اگر كسانى با سير و نظر در سرنوشت جوامع، تسليم حقايق نمىشوند يا حتى اگر آمادگى سير و نظر در سرنوشت امتها و درس گرفتن از آن را ندارند، ريشه در كورباطنشان دارد و گرنه ديده سر و ظاهرشان نابينا نيست تا نتوانند سرگذشت اقوام گذشته را مشاهده كنند.
مسئله مهم ديگرى كه در اينجا قابل بحث و بررسى است اين است كه مقصود از سير و نظر چيست و آيا سير و نظر در آيه، با سير و نظر در حديث شريف نهجالبلاغه يكى است؟ و آيا طريق سير و نظر به معناى عدم كفايت بيانات وحى در اين باب است؟ و در هر صورت، چه رابطهاى بين سير و نظر و ديگر راههاى شناخت حقايق و از جمله وحى و الهامات غيبى برقرار است؟ البته به لحاظ محدوديت حجم اين مقاله و نيز استطرادى بودن اين مسئله، نسبت به اصل بحث(قانونمندى جامعه) از آن صرف نظر مىشود.
دسته چهارم: آيات عبرت
دسته ديگر از آيات دال بر قانونمندى جامعه، آيات عبرت و موعظه بودن قصصِ امم گذشته است. برخى آيات شريفه قرآن مجيد به صراحت، دلالت دارد كه ذكر سرگذشت امتهاى پيشين براى عبرت گرفتن و پندآموزى است و هم از اين روست كه در گزينش داستانهاى خاص، بخشهاى ويژه هر داستان، چگونگى بيان و مقدمه چينى و نتيجهگيرى از آن، اين روح سريان دارد و همه داستانها با اين صبغه و رنگ مطرح مىشود.
اين ويژگى، يكى از تفاوتهاى مهم داستانسرايى قرآن با ساير كتابهاست. اگر بتوان واژه داستانسرايى را در مورد داستانهاى قرآن به كار برد، پرداختن به داستانها همانند ساير موضوعات در متون دينى، بهويژه قرآن مجيد جهت دار است و خود مقدمه براى هدفى ديگر (پندآموزى و انسانسازى) است.
عبرت گرفتن و پند آموختن به معناى شناخت قوانين حاكم بر موارد خاص از طريق بررسى و تأمل در آنها، شمول آن قانونها نسبت به جوامع كنونى و آينده، و منافات نداشتن آن قانونها با اختيار و آزادى انسانهاست وگرنه اگر در مورد هر يک از امور ياد شده، ترديد شود، عبرتآموزى ميسر نخواهد بود. بر اين اساس، آياتى كه به ذكر داستانهاى گذشته پرداخته و به عبرتآموزى از آن توصيه مىكند يا ذكر آنها را به منظور عبرتآموزى مىداند، بهخوبى بر قانونمند بودن پديدههاى اجتماعى دلالت دارد، گذشته از آنكه امكان كشف آن قوانين، و عدم منافات آن با اختيار انسان را يادآور مىشود.
اين آيات با پنج تعبير عبرت، نكال، مَثُلات، موعظه و آيه مطرح شده است كه در اينجا به نمونههايى از هر یک اشاره مىشود:
- عبرت
«قَد كانَ لَكُم آيَةٌ فِي فِئَتَينِ التَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِثلَيهِم رَأْيَ العَينِ وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصرِهِ مَن يَشاءُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبرَةً لِأُولِي الأَبصارِ»[33]
در اين آيه شريفه از جنگ دو گروه (يكى مؤمن و ديگرى كافر) سخن به ميان آمده است كه طبق بيانات مفسران گرانقدر، مقصود پيكار مسلمانان با كفار در جنگ بدر است.[34] هر چند صدر آيه، به یک جريان خاص اجتماعى در صدر اسلام ناظر است، ولى ذيل آن، كه عبرت بودن آن را براى صاحبان بصيرت مطرح مىسازد دلالت دارد كه قانونى كلى و فراگير نسبت به جوامع ديگر و پديده اجتماعى جنگ در گروههاى اجتماعى مشابه است، زيرا عبرت از ريشه عبور به معناى گذر و تجاوز است و به لحاظ آنكه انسان از عمل یک فرد يا گروه و عقوبتى كه در اثر آن دچارش شده عبور مىكند و [با تعميم آن] به اقوام و افراد ديگرى كه همان عمل را انجام دهند، مىرسد و در باب آنان نيز به همان سرنوشت حكم مىكند، بر پند گرفتن، عبرت اطلاق شده است.[35]
مشابه اين آيه، آيات شريفه 109ـ111 يوسف است كه ذيل آن مىفرمايد: «لَقَد كانَ فِي قَصَصِهِم عِبرَةٌ لِأُولِي الأَلبابِ»[36] و نيز آيه شريفه 26 نازعات كه درباره هلاكت فرعون مىفرمايد: «إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبرَةً لِمَن يَخشى».
- نكال
«وَ لَقَد عَلِمتُمُ الَّذِينَ اعتَدَوا مِنكُم فِي السَّبتِ فَقُلنا لَهُم كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ * فَجَعَلناها نَكالًا لِما بَينَ يَدَيها وَ ما خَلفَها وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقِينَ».[37]
واژه نكال از ريشه نكَّلَ به معناى مقيد كردن و منع نمودن و بازداشتن است. و مقصود از آن، عقوبتى است كه در مورد فرد مجرم صورت مىگيرد تا از انجام عمل ناشايستى كه فرد مجرم انجام داده توسط ديگران جلوگيرى شود و براى ديگران عبرت شود يا مانع انجام آن عمل توسط خود مجرم گردد.[38]
آيه شريفه از تخلف يهود كه با سوء استفاده و حيله شرعى صيد ماهى را كه براى ايشان حرام شده بود مرتكب شدند و در نتيجه عصيان امر الهى، به بوزينگان خوار مبدّل شدند، سخن به ميان آورده و عقوبت ايشان را نكال براى معاصران ايشان و اقوام و گروههاى اجتماعى آينده مىداند. البته روشن است كه اگر جوامع، قانونمند نباشند، عقوبت اصحاب سبت صرفا یک جريان منحصر به فرد مىشود و نمىتواند سبب خوددارى ديگران از ارتكاب چنين اعمالى شود.
نظير اين آيه، آيات ديگرى نيز در باب قانونمندى پديدههاى اجتماعى، بهويژه از ديدگاه روانشناسى اجتماعى در قرآن وجود دارد.[39]
- مَثُلات
خداوند متعال در اين آيه شريفه مىفرمايد: و «وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ»[40].
مثلات، جمع مثله و از ريشه مثل گرفته شده و به معناى عقوبتهايى است كه براى بازداشتن ديگران از اعمالى كه در اثر آن عقوبت مورد نظر، متوجه مجرم شده است صورت مىگيرد. گويا عقوبت مجرم، براى مرتكبان آن عمل ناشايست از جهت سرانجام، نمونه و الگو قرار مىگيرد. راغب در مفردات مىنويسد: «المثلة نقمة نزل بالانسان فيجعل مثالاً يرتدع به غيره و ذلك كالنكال» و طبرسى در مجمع البيان مىفرمايد: «المثلات: العقوبات». بر اين اساس، مفاد مثلات به مفهوم نكال، نزدیک مىشود.
هنگامى كه پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم كفار را از عقوبتهاى الهى نسبت به امم گذشته بيم داد برخى كفار از روى استهزا به آن حضرت گفتند: از خداوند بخواه تا ما را عقوبت نمايد. در چنين شرايطى آيه شريفه نازل شد و به ايشان هشدار داد كه عقوبتهايى كه موجب عبرت ديگران شد در مورد اقوام گذشته نازل شده است و از چنين درخواستى از سوى مشركان به رغم آگاهى آنان از عقوبتهاى پيشينيان با شگفتى ياد مىكند.[41] و در هر صورت، دلالت دارد كه چنين عقوبتهايى به منظور عبرت گرفتن است و سرنوشتى كه امم گذشته دچار آن شدهاند براى اين گروه از كفار نيز امكان وقوع دارد، زيرا جامعه و پديدههاى اجتماعى، قانونمند و در نتيجه، تكرارپذير است.
- موعظه
«وَ كُلًّا نَقُصُّ عَلَيكَ مِن أَنباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الحَقُّ وَ مَوعِظَةٌ وَ ذِكرى لِلمُؤمِنِينَ».[42]
موعظه از وعظ به معناى تخويف[43] و يادآورى عواقب عملى، و نصيحت[44] يا منع و جلوگيرى همراه با بيم دادن[45] گرفته شده است. و در هر صورت بر قانونمندى جامعه و پديدهها دلالت دارد، زيرا نصيحت و ترساندن، به منظور هشدار دادن به خطرات نامطلوب یک عمل است و اين امر در امور اجتماعى در صورتى امكانپذير است كه جامعه و پديدههاى اجتماعى قانونمند باشد.
شايان توجه است كه آيات ديگرى نظير همين آيه، در قرآن وجود دارد.[46] ممكن است گفته شود كه موعظه بودن سرنوشت مجرمان براى ديگران، با احتمال رخ دادن آنها نيز امكانپذير است و در اين صورت، قانونمندى جامعه را نمىتوان از اين آيات نتيجه گرفت. به عبارت ديگر، امكان دارد اين آيات در صدد بيان اين نكته باشند كه در گذشته، اقوامى چنين اعمال ناشايستى را انجام دادند و مجازات شدند، شما هم احتمال بدهيد كه شايد به سرنوشت ايشان دچار شويد و چنان سرنوشتى برايتان پيش آيد پس، از سرنوشت گذشتگان پند گيريد. در اين صورت، قانونمندى جامعه به مفهوم قانون قطعى و تخلفناپذير به اثبات نمىرسد.
اما بايد دانست كه گرچه احتمال وقوع نيز مىتواند از انجام چنين خلافهايى جلوگيرى كند و فى حد نفسه امكان دارد موعظه به لحاظ امكان وقوع عقوبت باشد، ولى لحن و ظاهر آيه آن است كه مشابه چنين عقوبتى براى مرتكبان چنان اعمالى رخ خواهد داد. البته ضرورت ندارد كه مشابهت كامل و همانندى تام بين عقوبت امتهاى گذشته و امتهاى آينده باشد، ولى عقوبتى كه مانع و رادع فرد از انجام آن عمل شود بايد مد نظر باشد و اگر صرف احتمال باشد با توجه به اينكه ميزان احتمال هم مشخص نيست نقش موعظه بسيار ضعيف مىشود.
- آيه
قرآن در آيات متعددى يادآور مىشود كه در سرنوشت امتهاى گذشته آيه يا آياتى نهفته است و يا سرنوشت ايشان آيه است، نظير آيه شريفه «وَ قَومَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغرَقناهُم وَ جَعَلناهُم لِلنَّاسِ آيَةً…».[47] همچنين تعبير آيه در آیه13 آلعمران نيز به كار رفته كه در بحث عبرت گذشت.
كلمه آيه، سه كاربرد يا معناى متفاوت دارد، گرچه شايد بتوان هر سه را به یک معنا بازگرداند:
الف. ساختمان رفيع: «أَ تَبنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعبَثُونَ».[48]
ب. نشانه و علامت گويا: «وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيلُ نَسلَخُ مِنهُ النَّهارَ».[49]
ج. مايه پند و اندرز: «فَاليَومَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَن خَلفَكَ آيَةً».[50]و[51]
مقصود از آياتى كه بر وجود آيه يا آيات در سرنوشت ناگوار امتهاى گذشته دلالت دارد، معنا يا كاربرد سوم، يعنى مايه پند و عبرت است.[52]
ممكن است گفته شود در اين آيات، مقصود از آيه و آيات نشانه است؛ يعنى نشانه قدرت خداوند و حقانيت پيامبران يا امرى ديگر، و در اين صورت، ارتباط. آيهها با مبحث قانونمندى جامعه از هم مىگسلد. ولى بايد توجه داشت كه حتى اگر آيه به معناى نشانه باشد مىتواند نشانه هلاكت اقوام گذشته در اثر اعمال ناشايست يا مخالفت با پيامبران و ناديده گرفتن فرامين الهى باشد و در اين صورت نيز قانونمندى جامعه را افاده مىكند، زيرا مفاد آيه چنين مىشود كه در سرنوشت پيشينيان آيه و آياتى است و شما با بررسى آن آيات و تأمل در سرنوشت ايشان به قانون حاكم بر سرنوشتشان پى برده و كشف آن قانون، موجب هدايت شما و بهرهگيرى از آن در انتخاب مسير صحيح زندگى مىشود. از اينرو در سوره عنكبوت، آيه بودن را براى «قَوم يَعقِلُونَ» و در سوره ذاريات براى «الَّذِينَ يَخافُونَ العَذابَ الأَلِيمَ» مىداند و در سوره طه مىفرمايد: «أَ فَلَم يَهدِ لَهُم كَم أَهلَكنا قَبلَهُم مِنَ القُرُونِ يَمشُونَ فِي مَساكِنِهِم إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى».[53]
آيه بودن براى چنين كسانى نه هر كس و موجب هدايت بودن براى ديگران، معنايى جز اين ندارد كه فهم اين جريانات در سعادت انسان مؤثّر است، و مؤثر بودن در سعادت به آن است كه جامعه، قانونمند باشد و اهل دل با تكيه بر آن، عبرت گيرند.
تبيين ديگرى كه براى آيه به معناى نشانه بودن قصص گذشته مىتواند مطرح شود آن است كه در اين آثارِ به جاى مانده، نشانههايى از وجود چنين جامعه و ملتى است. در اين صورت نيز با توجه به اينكه صرف اِخبار از وجود چنين ملتى در بينش قرآنى چندان اهميتى ندارد، بلكه اِخبار از ملتى كه در زندگى خود اعمالى داشته و در اثر آن هلاک شدهاند و عبرت براى ديگرانند مهم است[54]ـ چنانكه آيات با صراحت بر آن دلالت دارد. آيات ياد شده بر قانونمندى جامعه دلالت دارد مشابه آيات ياد شده، آيات فراوان ديگرى نيز وجود دارد.[55]
دسته پنجم: آيات ذكرى و تذكره
اين دسته از آيات قانونمندى جامعه، آياتى است كه سرنوشت امتهاى پيشين را براى امت اسلام بازگو كرده و آن را ذكرى و تذكرة مىداند، نظير آيه شريفه: «وَ كَم أَهلَكنا قَبلَهُم مِن قَرنٍ هُم أَشَدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فِي البِلادِ هَل مِن مَحِيصٍ * إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكرى لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ أَو أَلقَى السَّمعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ».[56]
ذكرى و تذكره از ريشه ذكر به معناى يادآورى است و نظير واژه آيه، كه به معناى عبرت مىآمد، اين واژه نيز بر پند گرفتن و متذكر شدن دلالت دارد.[57] مفاد آيات بر اين اساس، آن است كه يادآورى قصص امم گذشته براى تأمل درباره ايشان و توجه به قانونمندى حاكم بر آنها و درس آموختن و عبرت گرفتن از آنهاست و اگر جامعه، قانونمند نباشد چنين امرى امكان ناپذير است. مشابه اين آيه نيز آيات ديگرى وجود دارد[58] و به طور كلى مىتوان تمام آياتى كه داستان انبياى سلف را بيان مىكند و با كلمه اذ يا اذا آغاز مىشود، از اين مجموعه دانست، زيرا چنانكه مفسران و عالمان ادب گفتهاند در اين موارد، كلمه (اذكر= ياد كن و بهخاطر آور) در تقدير است[59] و با همان بيانى كه گذشت به خاطر آوردن در اين موارد، با قانونمندى جامعه ملازم است، زيرا هدف اين آيات، صرف بهخاطر آوردن آن اقوام و جرياناتشان نيست، بلكه توجه به اعمال، عواقب و رابطه اعمال و عواقب ايشان به منظور كشف رابطه و درس گرفتن از آن است.
دسته ششم: آيات تعقّل و تأمّل
اين دسته، آياتى است كه بر تعقل و تأمل نسبت به سرنوشت امم گذشته، تأكيد و مردم را به آن تشويق مىكند و يا بر ترک آن، مذمت و تحذير مىنمايد، مانند آيات شريفه:«وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * إِذ نَجَّيناهُ وَ أَهلَهُ أَجمَعِينَ *…. وَ إِنَّكُم لَتَمُرُّونَ عَلَيهِم مُصبِحِينَ * وَ بِاللَّيلِ أَ فَلا تَعقِلُونَ».[60]
به طور مسلم، تعقل در باب امم گذشته از منظر قرآن كريم، اصالت و استقلال ندارد، بلكه به عنوان مقدمه امر ديگرى مطرح است. اگر تأمل و تعقل درباره اين امتها به منظور فراگيرى شيوههاى ناشايست و اعمال نادرست ايشان باشد، بدون شک از ديدگاه قرآن امرى ناشايست و زشت است كه نبايد صورت گيرد. و همچنين تأمّل در زندگى و سرنوشت ايشان صرفا براى فهم داستان يک قوم خاص بدون هرگونه نتيجهگيرى نيز مدنظر قرآن نيست، زيرا قرآن در بيان داستان ايشان دست به گزينش خاصى مىزند و معمولاً اعمال نادرست، عقايد خرافى و سرنوشتى را كه در اثر چنين عقايد و اعمالى گريبانگيرشان شد، مطرح مىسازد. اينها نشانگر آن است كه تعقل، به منظور پىبردن به قانونمندىهاى حاكم بر ايشان و استفاده بهينه از اين قانونمندىها در جهت سعادت خود و ديگران است و اين امر، بالملازمه بر قانونمند بودن پديدهها و امكان كشف و بهكارگيرى آنها دلالت دارد.
آيات ديگرى نيز در قرآن وجود دارد كه با همين بيان، قانونمندى جامعه را مطرح مىسازند.[61]
دسته هفتم: آيات عذاب و عقوبت
اين دسته، آياتى است كه امت اسلام را به عذاب و عقوبتى همانند عقوبت و مجازات امتهاى پيشين تهديد مىكند، مانند آيه شريفه: «وَ لَمَّا جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِم وَ ضاقَ بِهِم ذَرعاً… * فَلَمَّا جاءَ أَمرُنا جَعَلنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَيها حِجارَةً مِن سِجِّيلٍ مَنضُودٍ * مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ.»[62] روشن است كه اگر پديدههاى اجتماعى به صورت تصادفى رخ دهند و قانونى كلى نداشته و قانونمند نباشند هر نوع تهديدى در اين قالب، امكانپذير نيست يا لغو و بيهوده است.
در مورد جمله اخيرِ اين آيات شريفه «وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ» چند وجه ذكر شده است:
نخست، آن كه مراد، بُعد مكانى باشد؛ يعنى قوم لوط كه عِقاب شدند در سرزمين دور كه دسترسى به آن امكان نداشته يا بسى مشكل باشد، قرار ندارند[63] و ظالمان امت اسلام مىتوانند به آسانى به مكان ايشان سفر كرده و از نزديک سرنوشت ايشان و هلاكتشان را مشاهده كنند كه در اين صورت گرچه امكان استفاده قانونمندى از آيات شريفه وجود دارد، ولى آيات ياد شده، در اين دسته قرار نمىگيرد و از منظر كنونى نمىتوان از طريق اين آيات به قانونمندى جامعه رسيد. ولى اين احتمال با سياق آيات سازگار نيست، زيرا در اين صورت، بهتر بود مانند اين آيه شريفه بفرمايد: «وَ ما قَومُ لُوطٍ مِنكُم بِبَعِيدٍ»[64] و تكيه بر ظلم در بيان نزديكى مكان قوم لوط به كفارِ مكه با ضمير مؤنّث، وجه چندان مناسبى ندارد.
دوم، آن كه مقصود «دور نبودن عقوبت در صورت ارتكاب جرم از سوى امت اسلام» باشد؛[65] به اين معنا كه اگر شما هم ظلم كنيد به زودى گرفتار عقوبتى مشابه عقوبت قوم لوط خواهيد شد كه طبق بيانى كه گذشت بر قانونمندى جامعه دلالت خواهد داشت.
سوم، آن كه مقصود، صدور اعمال قوم لوط از ظالمان امت اسلام باشد؛ به اين معنا كه ظالمان امت اسلام نيز اعمالى نظير اعمال قوم لوط خواهند داشت و اين امر، بعيد نيست. اين احتمال، در روايتى كه كلينى رحمهالله در كتاب شريف كافى آورده، آمده است. متن روايت چنين است: عن ابى جعفر عليهالسلام قال: «… فقال اللّه عزّ و جل لمحمد صلىاللهعليهوآله: «وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ» من ظالمى امتك إن اعملوا ما عمل قوم لوط».[66]
طبق اين بيان نيز آيه شريفه بر قانونمندى جامعه دلالت دارد، زيرا تعليق الحكم على الوصف، مشعر بالعليه و مفاد آيه چنين مىشود كه ظلم امت اسلام، زمينه ساز آن است كه ظالمان، مرتكب عمل قوم لوط شوند و اين، يک رابطه كلى است كه مفادش قانونمندى پديدههاى اجتماعى است.[67]
آياتى كه ذكر شد نمونههايى از آيات قرآن شريف است كه از آنها به طور كلى قانونمندى جامعه و پديدههاى اجتماعى استفاده مىشود، ولى چنانكه گفته شد از دو دسته ديگر از آيات نيز قانونمندى پديدههاى اجتماعى را مىتوان نتيجه گرفت:
نخست، آياتى كه به بيان مصاديق و موارد قانونمندى جامعه مىپردازد و قوانين خاص حاكم بر پديدههاى اجتماعى و جوامع را بيان مىكند كه بررسى كامل آنها نيازمند فرصتى ديگر و نوشتهاى مفصلتر است.
دوم، آياتى كه هر چند قانون ويژهاى را بيان نمىكند و از اصل قانونمندى سخن نمىگويد، ولى مطلبى كه در آيه بيان شده است جز با پذيرش قانونمندى جامعه و پديدههاى اجتماعى نمىتواند صادق باشد.
در پايان اين بحث از هر دو دسته آيات ياد شده، يک نمونه ذكر مىكنيم.
نمونه آيات بيانگر قوانين خاص: در آيات قرآن به كاركرد منفى كشمكش اجتماعى،[68] كاركرد مثبت وفاق اجتماعى،[69] آثار مثبت همبستگى اجتماعى[70] و يكپارچگى اجتماعى[71] توجه شده است. در يک تحليل جامعهشناختى، گروهها وجوامعى كه دچار اختلاف بينشها، ارزشها و اهداف هستند، در مرحله عمل به ستيزه و نزاع روى مىآورند. اعضاى چنين جامعهاى نسبت به وظايفى كه جامعه به دوش آنها گذارده و نقشى كه از ايشان انتظار دارد، سست مىشوند و نيروهاى اجتماعى بهجاى آنكه صرف رشد و توسعه جامعه و پاسدارى از ارزشهاى آن در برابر تهاجمات خارجى شود، در مسير واداشتن گروههاى ديگر به پذيرش مدعيّات گروه خاص و درگيرى و ستيزه با گروههاى ديگر، ضربهزدن به آنها و از صحنه خارج ساختن رقبا مىشود. در چنين وضعيتى، جامعه دچار وقفه و ركود و حتى بحرانهاى اجتماعى مىشود و راه براى متلاشى شدن جامعه از درون يا تسلط بيگانگان از برون، باز مىشود و در واقع، پايان عمر آن جامعه فرا مىرسد. از اينروست كه ايادى استعمار جهت پياده كردن اهداف شوم خويش، از قانون معروف و مشهور «تفرقه بينداز و حكومت كن» سود مىجويند. قرآن مجيد در مقام بيان اين سنت، خطاب به مسلمانان مىفرمايد: «وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ رِيحُكُم».[72]
در اين آيه شريفه از دو پيامد و اثر نامطلوب ستيزهجويى و كشمكش اجتماعى ياد شده است: نخست، اثر روانى آن، كه سستى، بىرغبتى، عدم احساس مسئوليت نسبت به انجام وظايف اجتماعى و ايفاى نقشهاى اجتماعى است. و دوم، پيامد اجتماعى آن، كه از بين رفتن اقتدار جامعه است. از بين رفتن وفاق اجتماعى[73] موجب بىاعتبارىِ ارزشهاى مشترک شده و كنترلهاى اجتماعى قوت خود را از دست مىدهد. در چنين شرايطى، ساخت جامعه درهم فرو مىريزد، حيات اجتماعى از هم مىپاشد و جامعه دچار بىسازمانى مىگردد، يكپارچگى و انتظام جامعه از بين مىرود و جامعه از حالت اعتدال، خارج گشته و بحران زده مىشود و بحران اجتماعى، زمينه زوال جامعه از درون يا اضمحلالِ آن توسط نيروهاى برونى را به همراه خواهد داشت. قرآن مجيد از اين حقيقت دوم با تعبير «تَذهَبَ رِيحُكُم» ياد مىكند.
در آيهاى ديگر كه از اختلاف و تفرقه نيروهاى اجتماعى به عنوان يكى از عذابهاى الهى سخن به ميان آمده، خداوند اين نكته را متذكر مىشود كه نتيجه اضمحلالِ وفاق اجتماعى آن است كه گروههاى اجتماعى به جان هم افتند و كمر به نابودى يكديگر بندند. ممكن است گفته شود آيات ياد شده صرفا بر امكان صدور چنين عملى يا تحقق چنين عقوبتى براى ظالمان دلالت دارد، در صورتى كه قانونمندى جامعه ايجاب مىكند كه حتما چنين عمل يا عقوبتى رخ دهد.
پاسخ آن است كه اولاً: چنانكه در آغاز بحث گذشت قانونمندى جامعه با معدّ و مقتضى يا شرط بودن موضوع براى محمول، يا مقدم براى تالى هم سازگار است و حتما نبايد به دنبال علل تامه و منحصره بود و ثانيا: معناى بعيد نبودن، زود دچار عقوبت شدن است نه ترديد در وقوع آن؛ به عبارت ديگر، زود نبودن وقوع آن است، مانند بعيد نبودن وقوع قيامت كه در آيات شريفه به آن اشاره شده است، مانند: «إِن أَدرِي أَ قَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ ما تُوعَدُونَ»[74]، «إِنَّهُم يَرَونَهُ بَعِيداً * وَ نَراهُ قَرِيباً»[75].
دسته هشتم: آيات مَثَل[76]
اين دسته، آياتى است كه با به كار بردن واژه مثل به قانونمند بودن پديدههاى اجتماعى اشاره مىكند. اين آيات را مىتوان در سه دسته جاى داد:
الف. آياتى كه پس از بيان سرگذشت پيشينيان آن را مَثَل براى ديگران قلمداد مىكند، مانند آيه شريفه: «وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرعَونَ وَ مَلَائِهِ… * فَلَمَّا آسَفُونا انتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم أَجمَعِينَ * فَجَعَلناهُم سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلآخِرِينَ».[77]
مَثَل را چه به معناى نمونه و چه به معناى توصيف لحاظ كنيم، آيه شريفه بر قانونمندى جامعه دلالت دارد، زيرا در صورت اول، مفاد آيه چنين است كه جريان فرعون و هلاكت او يک نمونه و الگوى رفتار ناشايست با پيامبران و عواقب و پيامدهاى ناگوار آن است، و نمونه و الگو همواره امرى قابل تكرار، و قالب قانونى دارد. و در صورتى كه معناى توصيف بدانيم باز هم نتيجه اين مىشود كه اين جريان، توصيفى براى ديگران است؛ يعنى هدف از اين داستانسرايى جلب توجه ديگران و عبرت و پند گرفتن ايشان است و چنانكه در تفسير شريف مجمع البيان آمده است «مَثَلًا لِلآخِرِينَ» به معناى «عبرةً و موعظةً للاخرين» مىشود.
مشابه اين آيه نيز در قرآن وجود دارد.[78]
ب. آياتى كه پس از بيان سرانجام زندگى امم گذشته مىفرمايد براى ديگران هم همانند آن عقوبتها وجود دارد، مانند: «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها»[79].
اين آيه شريفه، مانند برخى ديگر از آيات گذشته، صدر آن از جهتى و ذيل آن از جهت ديگر بر قانونمندى جامعه دلالت دارد. و موردنظر در اين بحث، ذيل آيه مىباشد كه مىفرمايد: «براى كافران همانند عقوبت كفار پيشين خواهد بود».
ج. آياتى كه مىفرمايد براى امت اسلام مثل زده شده است و بعد، آن مثل و نمونه يا توصيف را كه نمونهاى از سرگذشت امم گذشته است بيان مىكند، مانند آيه شريفه: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَريَةً كانَت آمِنَةً مُطمَئِنَّةً يَأْتِيها رِزقُها رَغَداً مِن كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَت بِأَنعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الجُوعِ وَ الخَوفِ بِما كانُوا يَصنَعُونَ * وَ لَقَد جاءَهُم رَسُولٌ مِنهُم فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ العَذابُ وَ هُم ظالِمُونَ».[80]
بديهى است مثل بودن چنين جامعهاى در صورتى رواست كه پديدههاى اجتماعى، قانونمند بوده و از قوانين مشتركى برخوردار باشند، در غير اينصورت با اتفاقى دانستن پديدههاى اجتماعى يا منحصر به فرد بودن و غير قابل تكرار بودن آنها، مثل و نمونه معنا ندارد.
هم از اين روست كه پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم مسجدى را كه گروهى از منافقان بنا كردند به عللى و از جمله آنكه وفاق اجتماعى مسلمانان را از بين مىبرد خراب نمود و قرآن مجيد از آن با تعبير: «مَسجِداً ضِراراً وَ كُفراً وَ تَفرِيقاً بَينَ المُؤمِنِينَ وَ إِرصاداً لِمَن حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ؛[81] مسجدى به منظور زيان زدن، كفر، تفرقه بين مسلمانان و كمينگاه دشمنان خدا و رسول» ياد كرد.
از سوى ديگر، قرآن مجيد از همبستگى اجتماعى بين مسلمانان به عنوان يک نعمت الهى ياد كرده است. خاطرنشان مىشود كه فقدان همبستگى اجتماعى بين جامعه عرب پيش از اسلام، كانون آتشى بود كه داشت آن جامعه را در كام خود فرو مىبرد، اما جامعه عرب در پرتو اسلام و با دستيابى به وفاق اجتماعى از سقوط حتمى و نابودى قطعى، نجات يافت. در اين آيات، نظارت عمومى و كنترل اجتماعى به منظور حفظ ارزشهاى مشترک و تقويت آنها و پاىبندى به محور اصلى وفاق اجتماعى مسلمانان كه از آن با واژه «حبل اللّه؛ ريسمان الهى» تعبير مىكند به همگان توصيه شده و نسبت به از دست دادن وفاق اجتماعى هشدار داده است: «وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذكُرُوا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَيكُم إِذ كُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخواناً وَ كُنتُم عَلى شَفا حُفرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِنها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُم آياتِهِ لَعَلَّكُم تَهتَدُونَ * وَ لتَكُن مِنكُم أُمَّةٌ يَدعُونَ إِلَى الخَيرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ * وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اختَلَفُوا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ البَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُم عَذابٌ عَظِيمٌ؛[82] و به ريسمان الهى چنگ زنيد و پراكنده نشويد و بياد آريد نعمت خدا را بر شما، آنگاه كه با هم دشمن بوديد پس در بين دلهايتان الفت افكند و به نعمت وى برادر يكديگر شديد و آنگاه كه در پرتگاه آتش (سقوط و نابودى) بوديد و شما را از آن نجات داد. خداوند آياتش را چنين برايتان بيان مىكند تا رهيافته شويد. * از شمايان بايد گروهى باشند كه به خير دعوت كنند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند و ايشان رستگارانند. * و شما چونان كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف نمودند پس از آنكه [به منظور هدايتشان] دلايل روشن بر ايشان آمد كه آنان عذابى بزرگ دارند.»
نكته شايان كمال توجه در اين باب آن است كه قرآن مجيد بر اين باور است كه وفاق اجتماعى تنها در صورتى به بهترين وجه و كاملترين شكل آن امكانپذير است كه بر محور خدا و معارف و ارزشهاى نشأت گرفته از او بنياد شود. در اين صورت است كه توزيع نقشها و كاركردها و شيوههاى مشاركت بهگونهاى صورت مىپذيرد كه كليه افراد با اعمال خويش در بطن وفاقى عام و فراگير، يكپارچه مىگردند و يكپارچگى[83] تام و كامل، همه افراد جامعه را فرا مىگيرد، چنان كه درصدر اسلام شاهد آن بوده و در جامعه آرمانى حضرت ولى عصر عجلاللّه تعالى فرجه الشريف نويد داده شده است. بر اين اساس، ساير محورهاى وفاق اجتماعى، بهويژه محورهايى كه از پشتوانه حقيقى برخوردار نيستند به طور كلى نفى مىشوند يا در اين چارچوبه پذيرفته مىشوند. نمونه آياتى كه قانونمندى از شرايط صدق آن به شمار مىرود فراوان است.
يكى از نمونههاى اين دسته آيات را آيات شريفه امر به معروف و نهى از منكر و نظارت عمومى مىتوان دانست، نظير آيه شريفه: «وَ لتَكُن مِنكُم أُمَّةٌ يَدعُونَ إِلَى الخَيرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ يَنهَونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ».[84]
اگر چه مفاد اين آيه شريفه، دستور يا تشويق به ايجاد يک تشكل هر چند ساده براى انجام امر به معروف و دعوت به خيرات است، ولى روشن است كه اين دستور يا تشويق از سنخ واجبهاى تعبّدى نيست كه صرف انجام آن به عنوان يک وظيفه فردى بدون در نظر داشتن ترتب آثار آن مدّنظر باشد، بلكه تأثير مثبت بر ديگران، هدف اصلى اين فريضه الهى است. و به همين جهت در روايات فقهى براى انجام آن شرايطى ذكر شده كه نشانگر مطمح نظر بودن آثار اجتماعى آن است، نظير احتمال تأثير، رعايت مراتبومراحل كه به خوبى نشان مىدهد اين حكم بيش از هر چيز در راستاى پيشگيرى و اصلاحمفاسد و انحرافات اجتماعى تشريع شده است.
با توجه به آنچه گذشت اگر پديدههاى اجتماعى و از جمله صلاح و فساد یک جامعه و بروز و افول انحرافات اجتماعى قانونمند نباشند و از سوى اتفاق و صدفه رخ دهند طبيعى است كه قابل پيشبينى و پيشگيرى يا درمان نخواهند بود و در اينصورت، اين دستور اجتماعى در چنين شرايطى نمىتواند معنا و مفهوم درستى پيدا كند و دستورى لغو و بيهوده خواهد بود. پس قانونمندى جامعه يكى از شرايط صدق اين دستور و فريضه مهم الهى است و دستور يا تشويق به اين فريضه و بهطور كلى تشريع آن با پذيرش و اعتقاد به قانونمندى پديدههاى اجتماعى ملازم است؛ به بيان ديگر اگر خداوند متعال كه به همه حقايق هستى و ربط و پيوندهاى پديدههاى جهان و از جمله پديدههاى اجتماعى احاطه دارد، قانونمندى خاصى را بين پديدههاى اجتماعى قرار نداده باشد و قانونمندى جامعه از مصاديق «أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرضِ» باشد و در عين حال فريضه امر به معروف و نهى از منكر را به منظور اصلاح جامعه و زمينهساز اجراى تمام حدود و احكام الهى تشريع فرمايد، آن بينش با اين تشريع ناسازگار است، زيرا لازمه اين تشريع، آن است كه بين انجام اين فريضه و اصلاح جامعه، رابطهاى مثبت برقرار است و اين يكى از مصاديق قانونمندى جامعه است، در صورتى كه طبق بينش اول چنين رابطهاى برقرار نيست. پس تشريع امر به معروف كه يک امر انشايى است لازمهاى دارد؛ يعنى امر به معروف سبب اصلاح جامعه است كه همان پذيرش قانونمندى جامعه است و مقصود از شرايط صدق نيز همين است.[85]
كتابنامه
- آگ برن و نيم كوف؛ زمينه جامعهشناسى، ترجمه و اقتباس اميرحسين آريانپور، تهران، كتابهاى جيبى، 1352
- آلوسى، سيد محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن و السبع المثانى، دارالفكر، بيروت 1408 ه. ق
- آمدى، عبدالواحد، غررالحكم و درر الكلم، ترجمه و نگارش محمدعلى انصارى قمى، تهران، [بىنا]، 1337
- ابن اثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، قم1367
- ابن دريد، محمدبن حسن، جمهرة اللغه
- ابن منظور، لسان العرب
- ابن هشام، مغنى اللبيب عن كتب الاعاريب
- انيس ابراهيم، معجم الوسيط
- بيضاوى، عبداللّه بن عمر، انوار التنزيل و اسرار التأويل المعروف بتفسير بيضاوى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408 ه. ق.
- خوزى سرتونى، سعيد، اقرب الموارد فى فصح العربيه و الشوارد
- درآمدى بر جامعهشناسى اسلامى، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، سمت
- دوركيم، اميل، قواعد روش جامعهشناسى، ترجمه علىمحمد كاردان، تهران، دانشگاه تهران، 1355.
- رازى، فخرالدين محمد، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب) داراحياء التراث، بيروت، بىتا
- راغب اصفهانى، حسين، معجم مفردات القرآن، (مفردات راغب) مطبعة التقدم العربى، بيروت 1392 ه. ق
- رشيدرضا، محمد، المنار فى تفسير القرآن، دارالمعرفه، بيروت، بى تا
- روسک، جوزف و رولند وارن، مقدمهاى بر جامعهشناسى، ترجمه بهروز نبوى و احمد كريمى، تهران، كتابخانه فروردين، 1369.
- ژرژ گورويچ، مسايل جامعهشناسى امروز، مسائل جامعهشناسى قرن نوزدهم
- ساروخانى، باقر، دايره المعارف علوم اجتماعى، تهران، كيهان، 1370.
- ساروخانى، باقر، درآمدى بر دائرهالمعارف علوم اجتماعى، انتشارات اطلاعات، چاپ سوم، 1375
- ساروخانى، باقر، فرهنگ علوم اجتماعى
- صدر، سيدمحمدباقر، المدرسهالقرانية، المؤتمرالعالمىللامامالشهيد الصدر، قم
- طباطبائى، سيد محمدحسين، تفسير الميزان، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1363.
- طبرسى، ابوالفضل، مجمعالبيان لعلوم القرآن، مكتبة العلمية الاسلاميه، تهران، 1379
- فرهنگ جامعهشناسى، ابراهامز
- قاموس اللغه
- كلينى، محمد بن يعقوب، فروع كافى، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق
- كوئن، بروس، مبانى جامعهشناسى، ترجمه غلامعلى توسلى و رضا فاضل، تهران، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انسانى دانشگاهها، 1372.
- گولدنر، الوين واروه، بحران جامعهشناسى غرب، ترجمه فريده ممتاز، تهران، انتشار، 1368.
- لغتنامه دهخدا
- مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، المكتبة الاسلامية، تهران، 1362 ش
- معجم مقاييس اللغه
- ميشل، دونكن، معجم علم الاجتماع، ترجمه احسان محمد حسن، بغداد، دارالرشيد، 1980م.
- نهجالبلاغه
[1]– ژرژ گورويچ، مسائل نادرست جامعهشناسى قرن نوزدهم، «طرح مسائل جامعهشناسى امروز»، ص 59.
[2]– الوين گولدنر، بحران جامعهشناسى غرب، ص46.
[3]– همان، ص47.
[4]– سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج2، ص151.
[5]– در اين زمينه، تحقيقى در حد فيشبردارى موضوعى، در «مؤسسه پژوهشى حوزه و دانشگاه» و نيز «مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره» صورت گرفته است، و در كتابى كه در گروه جامعهشناسى مؤسسه پژوهشى حوزه و دانشگاه در دست تأليف است، تحت عنوان سنتهاى اجتماعى در قرآن، به نمونههايى از آنها پرداخته شده است.
[6]– عبدالمحمد آمدى، غررالحكم.
[7]– محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج77، ص381. گرچه اين حديث مىتواند به عوالم پس از مرگ ناظر باشد، ولى ظاهر آن با دورانها و ايام آينده اين جهانى بيشتر تناسب دارد.
[8]– همان، ج78، ص269.
[9]– ر.ک: فرهنگهاى لغت از جمله اقرب الموارد و لغتنامه دهخدا.
[10]– نمونه كاربرد در معناى لغوى «راه و روش» اين روايت شريف است:
عن ابى جعفر عليهالسلام قال: «ايّما عبد من عباداللّه سنّ سنة هدى كان له اجر مثل اجر من عمل بذلك، من غير ان ينقص من اجورهم شىء و ايّما عبد من عباداللّه سنّ سنة ضلالة كان عليه مثل وزر من فعل ذلك من غير ان ينقص من اوزارهم شىء؛ هر يک از بندگان خدا كه راه و روش هدايت بنيان نهد، براى او پاداشى همانند پاداش كسانى است كه بدان عمل كنند بدون آنكه از پاداش عاملان به آن سنت كاسته شود، و نيز هر يک از بندگان خدا كه رو به ضلالت نهد همانند بار گناه كسانى كه مرتكب آن شوند بر دوش اوست، بدون آنكه از گناه مرتكبان آن كم شود» محمدباقر مجلسى، پيشين، ج71، ص258.
[11]– منظور از تقرير معصومان عليهمالسلام آن است كه در محضر معصوم عليهالسلام عملى صورت گيرد و معصوم عليهالسلام با آنكه مىتوانسته از آن جلوگيرى كند يا از آن نهى فرمايد، سكوت اختيار كرده و با سكوت خويش، جايز بودن آن را تأييد كرده باشد.
[12]– در مورد دو تعبير اخير «سُنَّةُ الأَوَّلِينَ» و «سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبلِكُم» دو احتمال وجود دارد: نخست، آنكه سنت و رويه خدا درباره امتهاى پيشين و اولين مراد باشد كه در اين صورت، مفاد اين آيات با آياتى كه تعبير «سُنَّةَ اللَّه» در آنها به كار رفته يكى خواهد بود. دوم، آنكه مقصود، روش و شيوه عملى و فرهنگى امتهاى گذشته و اوليه باشد كه در اين صورت، آداب و رسوم اجتماعى ايشان مورد نظر است و ارتباطى به «سُنَّةَ اللَّه» ندارد، ولى احتمال اول قوىتر است و در واقع، چون «سنت» داراى دو طرف و محور است؛ يعنى «خدا» و «جوامع پيشين»، به یک جهت مىتوان آن را به خدا نسبت داد و سنت را به فاعل آن خدا اضافه كرد، به جهت ديگر مىتوان آن را به جوامع نسبت داد و به مفعول (امتهاى گذشته) اضافه كرد، چنانكه در اين آيات آمده است.
[13]– ر.ک: معجم الوسيط، ذيل «تبديل» و مجمع البيان، ذيل آيه 43، سوره فاطر.
[14]– از جمله مىتوان از جريان قوم يونس نام برد كه هم در قرآن يونس (آيه 98) و هم در روايات (در باب بداء از كتب روايى شيعه) از آن ياد شده كه در عين حتميت يافتن سنت عذاب و نابودى، با استفاده از سنت استغفار و توبه، خود را از پيامد كفر و تكذيب پيامبر و آيات الهى مصون داشتند.
[15]– از جمله مىتوان به آيه شريفه «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم» رعد(آيه 11) توجه نمود.
[16]– سيد محمدباقر صدر، المدرسة القرانية، ص 76.
[17]– از جمله مىتوان از آيه 46 سوره حج ياد كرد كه مىفرمايد: «أَ فَلَم يَسِيرُوا فِي الْأَرضِ فَتَكُونَ لَهُم قُلُوبٌ يَعقِلُونَ بِها أَو آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعمَى الْأَبصارُ وَ لكِن تَعمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» از اين آيه و آيات مشابه آن، نكات بسيارى استفاده مىشود كه برخى از نكات مرتبط با مباحث اجتماعى آن، امور ذيل است:
الف: قانونمند بودن پديدههاى اجتماعى، ب: عدم منافات آن با اختيار و آزادى انسان، ج: قابل كشف بودن قانونمندىهاى پديدههاى اجتماعى، د: روش كشف و پى بردن به آنها مشاهده مستقيم و غير مستقيم و تعقل، ه: شناخت قانونمندىها بايد به منظور عبرت گرفتن و استفاده عملى از آنها صورتپذيرد، و: علت عدم پذيرش و درس آموزى از قانونمندىهاى پديدههاى اجتماعى، ويژگىهاى شخصى اكتسابى انسانها و آلودگى و پليدى درون آنهاست، ز: مشاهده و تعقل، يكى از عوامل زمينه ساز پالودگى روحى و ايجاد تغييرات فردى اجتماعى است.
[18]– اعراف، آيه 96.
[19]– در مورد پيامدهاى نامطلوب نيز قرآن مجيد با صراحت اعلام مىفرمايد: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً» انفال (آيه 25).
[20]– ر.ک: اميل دوركيم، قواعد روش جامعهشناسى، فصل اول و پنجم؛ ابراهامز، فرهنگ جامعهشناسى، واژه «اصالت روانشناسى».
[21]– از جمله آيات دالّ بر فردى بودن نظام اخروى، دو آيه شريفه «لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» انعام (آيه 163) و «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى» (نجم، آيه 39) است.
[22]– از جمله سنتهاى فردى در زمينه امور اجتماعى، مسئله عذاب استيصال است كه مؤمنان از آن عذاب، نجات مىيابند، هر چند اكثريت قريب به اتفاق افراد جامعه، شرک ورزند و مستحق عذاب شوند.
[23]– ر.ک: انعام، آيههاى 34 و 115؛ يونس، آيه 64 و كهف، آيه 27.
[24]– انعام، آيههاى 33 و 34.
[25]– اعراف، آيه 137.
[26]– صافّات، آيههاى 171ـ173.
[27]– روم، آيه 42.
[28]– يوسف، آيه 109.
[29]– حج، آيه46.
[30]– بر اين اساس، پيچيدگى پديدههاى اجتماعى، تعدد عناصر به وجود آورنده آن و وجود عنصر آگاهى و اراده در پديدههاى اجتماعى و ساير موانعى كه در كتب جامعهشناسى بهعنوان موانع كشف قوانين اجتماعى مطرح شده، كشف قوانين اجتماعى را دشوار مىسازد، ولى غير ممكن نخواهد ساخت. براى اطلاع از اين موانع ر.ک: درآمدى بر جامعهشناسى اسلامى، ج1، ص 198ـ210.
[31]– سيد رضى، نهج البلاغه، كتاب 31، شماره 25.
[32]– حج، آيه 46.
[33]– آلعمران، آيه 13.
[34]– ر.ک: سيد محمد حسين طباطبائى، همان، ج3، ص93؛ مجمعالبيان، ج2، ص415؛ التفسير الكبير، ج4، ص189 و المنار، ج3، ص234.
[35]– ر.ک: مفردات راغب، ص320؛ ابن اثير، نهايه، ج3، ص171؛ جمهرة اللغة، ج1، ص226 و مقاييس اللغة، ج4، ص 81ـ207.
[36]– گرچه برخى احتمال دادهاند كه ضمير «فى قصصهم» به حضرت يوسف و برادرانش برمىگردد كه در اين صورت، جنبه فردى و احيانا پديدههاى گروهى آن قوىتر مىشود و از قانونمندى جامعه در سطح كلان آن، دور مىگردد، ولى ارجاع ضمير به تمام جريانات ياد شده در آيات سوره يوسف كه در برگيرنده سرگذشت ديگر انبيا نيز مىشود با ظاهر آيات سازگارتر است. ر.ک: سيد محمد حسين طباطبائى، همان، ج 11، ص280.
[37]– بقره، آیات 65و66.
[38]– ر.ک: مفردات راغب، ص 506؛ ابن اثير، نهايه، ج5، ص116ـ117 و مقاييس اللغة، ج5، ص473.
[39]– ر.ک: نازعات، آيه25، نساء، آيه84، مزمّل، آيه12 و مائده، آيه38.
[40]– رعد، آيه 6.
[41]– ر.ک: سيد محمد حسين طباطبائى، پيشين، ج11، ص301.
[42]– هود، آيه120.
[43]– معجم مقاييس اللغة، ج6، ص126.
[44]– لسان العرب، ج15، ص345.
[45]– مفردات راغب، ص527.
[46]– ر.ک: بقره، آيه66، آلعمران، آيه138 و نور، آيه34.
[47]– فرقان، آيه 37.
[48]– شعراء، آيه128.
[49]– يس، آيه37.
[50]– يونس، آيه92.
[51]– ر.ک: قاموس اللغة و اقرب الموارد، ج1، ص25.
[52]– بيضاوى، انوار التنزيل، ج2، ص121.
[53]– طه، آيه128.
[54]– ر.ک: سيد محمدحسين طباطبائى، همان، ج 16، ص 126 و روحالمعانى، ج7، ص75ـ76.
[55]– براى نمونه ر.ک: عنكبوت، آيات19 و 35، ذاريات، آيه37، طه، آيه128، قمر، آيه15 و حجر، آيه77.
[56]– ق، آيههاى36و37.
[57]– ر.ک: قاموس اللغة و مجمع البيان، ج9، ص150.
[58]– ر.ک: هود، آيه 12، ابراهيم، آيههاى5 و 6 و قمر، آيههاى 9ـ51.
[59]– ر.ک: كتابهاى ادبى، از جمله مغنى البيب عن كتب الاعاريب، ذيل واژه اذ، و كتب تفسيرى، از جمله مجمعالبيان.
[60]– صافات، آيههاى 133ـ138.
[61]– ر.ک: حج، آيههاى 42ـ46 و يوسف، آيه 109.
[62]– هود11 آيههاى 77ـ83.
[63]– بيضاوى، انوار التنزيل، ج1، ص465 و آلوسى، روح المعانى، ج6، جزء12، ص114.
[64]– هود 11 آيه 89.
[65]– بيضاوى، همان، ج 1، ص 465؛ آلوسى، همان، ج 6، جزء 12، ص 114 و مجمعالبيان، ج5، ص185.
[66]– كلينى، الفروع من الكافى، ج5، ص546.
[67]– احتمال ضعيف ديگرى هست كه مقصود از ظالمان، قوم لوط باشند كه باز هم به همين بيان اخير بر قانونمندى جامعه دلالت دارد. ر.ک: طبرسى، مجمع البيان، ج5، ص185.
[68]1- social conflict.
[69]2- social consensus.
[70]3- social solidarity.
[71]4- social Integration.
[72]– انفال، آيه46.
[73]– واژگان «كشمكش اجتماعى»، «وفاق اجتماعى»، «همبستگى اجتماعى» و «يكپارچگى اجتماعى» اصطلاحهاى ويژهاى در علوم اجتماعى است. براى توضيح و اطلاع ر.ک: آلن بيرو، فرهنگ علوم اجتماعى؛ دونكن ميشل، معجم علم الاجتماع؛ باقر ساروخانى، درآمدى بر دايرة المعارف علوم اجتماعى؛ جوزف روسک، و رولند وارن، مقدمهاى بر جامعهشناسى؛ حسين آريانپور، زمينه جامعهشناسى؛ بروس كوئن، مبانى جامعهشناسى.
[74]– انبياء، آيه109.
[75]– معارج، آيه6و7.
[76]– كلمه «مثل» به معناى سخنى كه درباره يک شىء گفته مىشود، مشابه سخنى كه درباره شىء ديگرى گفته شده، شبيه يک چيز، توصيف يک چيز و عبرت براى ديگران آمده است. ر.ک: مجمعالبيان، ج9، ص52؛ ابن اثير، نهايه، ج4، ص295؛ جمهرة اللغة، ج2، ص50؛ اقرب الموارد، ج2، ص1184 و مفردات راغب، ص462.
[77]– زخرف، آيههاى 46ـ56.
[78]– نور، آيه 34.
[79]– محمد، آيه 10.
[80]– نحل، آیههای112و113.
[81]– توبه 9 آيه 107.
[82]– آلعمران، آيههاى 103ـ105. در اين آيه، جمله «وَ كُنتُم عَلى شَفا حُفرَةٍ مِنَ النَّارِ» اگر به بُعد معنوى و اخروى ناظر باشد، مقصود آن خواهد بود كه شما در اثر كفر در لبه پرتگاه سقوط در آتش جهنم بوديد، ولى اگر بُعد اين جهانى منظور باشد آنچه در متن آمده مراد مىباشد و بعيد نيست كه هر دو اراده شده باشد. در هر حال، سياق آيات، دلالت دارد كه بُعد اين جهانى حتما مورد نظر است.
[83]1- solidarity
[84]– آلعمران، آيه 104.
[85] از مؤسسه حوزه و دانشگاه به جهت اينكه اجازه چاپ اين مقاله را به نشريه دادهاند سپاسگزاريم.